امشــب همــه در عالــم امکـــــان بی سلسـله ان دمسـت و پریـــشان امشــب بکشـد جاذبـه ی عــــشق از عمــق ضمـیر فطـــرت پنــهان امشــب نشــود ساکت و خــاموش آتشـــکده ی سیــــنه ی انـــــسان امشـب بشکسـت سـد غــرور را سیـــلی که شـــد از دیــــده گریـان امشـــب بزنــم تیـــغ سرانــــــجام بر پیکـــره ی ظلمــــت هجـــران امشـب شب وصل با همه دوری لبیــک مــــن و خالــــق سبـــحان امشــب شـــب پرواز مـــن و تــو در عطـــر خــوش نـم نـم بــــاران امشــب شـــب دیدار مــن و تـــــو دریـــای یفیــــن ســاحل ایمـــــان امشـــب شــب میـــلاد دوبـــــــاره تا باز چـــه کشــد آیــنه از جـــان امشــب شــــب فریـــاد ستــــــاره بغضی که شکست در دل طوفـان
"سیدمحمدحسن هاشمی | ![]() |
پ.ن ۱: وقتی یک آدم رو دنیای خودت می کنی کوچکترین اشتباه اون آدم تمام دنیای تو رو داغون می کنه . پس به اندازه ی آدمها دست نزنید
پ.ن ۲: خدایا اندکی نفهمی عطا کن که راحت زندگی کنم. مردم از بس فهمیدم و به روی خودم نیاوردم
█▀▀❤▀▀▀▄▄▀▀▀▀▄▄▀▀▀▀❤▀▀█
▄▄בلـتنگــے حــــس عـجـیبـے اسـت ▄▄
▄▄ کـﮧ گـآهـے تـو رآیــــآבمِ مـے آورב ▄▄
▄▄ گــ♥000♥0ــآهـے یـعنـے همیشه ▄▄
▄▄ گــــــ♥000♥0ــــآهـے یـعنـے الــآט ▄▄
█▄▄❤▄▄▄▀▀▄▄▄▄▀▀▄▄▄▄❤▄▄█
دوس جونی ما آپیــــــم
با افتخار با سبدی از گل رز داریـم دعوتتون میکنیم
تشریف بیارین چشم به راه حضور گرمتون هستیم
بی نظر رد نشین
سلام
مهرتان را سپاس
همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد !
امــــا ...
هــیـچ چــیـز بــدون تــــو ...
...
تـمــام نـمـی شـــود
حـــتـی ...
هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن
[گل]
سلام
ممنون از لطفتون
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی
سلام
سپاس از مهرتون
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
سلام
ازتون ممنونم
سلام علیکم
خوشحال می شوم به وبلاگی که جدید تاسیس کردم سری بزنید و نظر بدهید!
موفق باشید!
سلام
خدمت می رسم
مــی دونــی؟!
از تمــ ـــوم دنـیا
یــک نفـــ ــر هســـت
نـــمی خــواهــم برایـــم بمــیـ ــرد
مــــی خواهــم برایـــم زنــ ــدگـــی کنـــد . .
سلام عزیزم
مرسی فدات شم
میڪًـفتـ ــند:سَـפֿـتی هآ טּـمَڪـ زندڪًیـ ــست...
امّآ ...
چرآ ڪـَسی نمیفهمَد"טּـمڪـ"
برآے مـטּ ڪـِــﮧ פֿـآطرآطـــَـــم زפֿـمیست،شـ ـפּر نیسـ ـت...
مـــ ــزّه "בرב " میـ ــدَهَد...
سلام
ممنونم
عالی بود
سلام
نگاه خوبتان را سپاس
عالی بود
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
سلام مریم عزیزم
الهی فدات
مرا با یاد فسانه ، تنهای ِتنها بگذارید
چشــــم نگرانم ، بر لب دریا بگذارید
از دل نرود یاد خاطر دیرین هرگـــــــز
در نرد وصال جان به ســــودا بگذارید
سلام برادر خوبم

رسیدن به خیر طاعات و عبادات تون قبول حق
دستمریزاد بسیار زیبا و شیرین
افسانه ی زندگیتون مانا
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه ، یه درد داره!
اما اونی که میخنده هزار تا
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه
به هزار تا از دردهاش خندیده ,
اما جلوی یکیشون کـــــــــم آورده
با هــــــــــم و همــــــــراه هـــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
ممنون از مهرتون
آتش زدن به یک “سرنوشت” کبریت نمی خواهد که !
“پـــا” می خواهد که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر و بـــــــــروی ...
سلام بهار مهربانم
عزیز دلمی
سلااااااااااااااااااااااااام
کاش میشد انوچه را که باید گفت بر زبان آورد ولی افسوس که نامحرمان به گوشه ای بگوش نشته ند.
میدونی اگه وبت بخش خصوصی میداشت دست منم باز تر بود.
ولی برات بگم که تو درابراز وبیان همیشه ید طولایی داری
خانومی شاهکارتو توی وبم مشاهده میکنی؟؟؟
اراتمند همیشگی افسانه خانوم
محمد مرادی.
سلام جناب مرادی بزرگوار

شما همیشه به خواهر کوچکتان لطف داشتید
مبارکتون باشه الحق که این تصویر برازنده ی وبلاگ خوبتان است

شما بزرگوارید جناب مرادی گرامی
روزگارت شششششششششششششششیرین
لحظه هایت ااااااااااااااااااااااااااااااااااااافزون
ممنونم جناب مرادی بزگوار
انشالله که همیشه سلامت و سعادتمند باشید
هَمیشــﮧ بَراﮮ פֿــوבتــ باش..
ڪــﮧ نـَـﮧ בلتَنگــ بــِشـــﮯ..
نـَـﮧ בلـِتــ بــِشڪَنــﮧ..
نـَـﮧ بُغـض ڪُنـــﮯ..
نـَـﮧ شَـبا با چـِشماﮮ פֿـیس بــפֿـوابـــﮯ..
نـَـﮧ صُبح با چـِشـماﮮ پُفــ ڪَرבه بیدار شـــﮯ..
نـَـﮧ بَراتــ בل بــِسوزونـَטּ وَ نـَـﮧ...
ڪاش زوבتـَر ...
بــﮧ ایــטּ פـَـرفــ ها مـــﮯ رسیـבمـ هـَمـ בل
سلام
مهرتان را سپاس
وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !
فکر نکن که فراموشت کرده ام ….
یا دیگر دوستت ندارم !
نه ….
من فقط فهمیدم :
...وقتی دلت با من نیست ؛
بودنت مشکلی را حل نمی کند ،
تنها دلتنگترم میکند … !!!
سلام
مهرتان را سپاس
غم...
که نوشتن ندارد....
نفوذمی کند در استخوانهایت جاسوس میشوددرقلبت...
آرام آرام ازچشم هایت میریزد بیرون...
خدایااینقدر توخودم ریختم که ازسرمم گذشت...
دارم غرق میشم.... خدا
سلام زهرا جان
عزیز دلمی
سلام عزیزم ازوبت خیلی خوشم اومد موافقی بلینکیم فدات
سلام به روی ماهت
شما لطف دارید عزیزم
حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه
نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را خدمت شما سروران تبریک عرض میکنم ...
مارا به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند...
التماس دعا
"دریا....."
سلام دریا جونم

حلول ماه رمضان هم بر شما مبارک
محتاج دعا
سلام دوست من.
بله.خدا رو شکر درست ش.
متاسفانه اکثر طرح های ما حین اجرا مشکل زدایی می شن!!!
مرسی که خبر دادی.
سلام دوست گرامی

خدا رو شکر که مشکل حل شد
خواهش می کنم
سلام
التماس دعا...
سلام به روی ماهت
محتاج دعا
آدَمـای دِلـتـَنـگــــــ
یــﮧ وَقـتـایـے کــﮧ خـیـلـے بــِهشـوטּ خــوش مـے گــذَره وَ مـے خــَنـدَטּ
یــِهـو سـرشـونــو بــَرمـے گــَردونــَטּ اون وَرے
یــِکـَمــــ ثــابــِتــــــ میـشَـטּ
یــَواش یــَواش چــِشـاشـوטּ پــُر اَشـکـــــــ میـشــﮧ(!)
سلام هنگامه ی مهربانم
عزیز دلی
از وقتی که دیدمت آن چشمان
قشنگت مرا دیوانه کرده
روزگارم شاد کرده
خزانم را همچو بهار کرده ...
خیلی دوستت دارم خواهر خوبم ...
سلام آموزگار مهربانی
سپاسگزارم
چه زیبا بود آن خواب ...
زیر نم نم باران دستهای
دیکدیگر را گرفته بودیم و
آرام آرام قدم میزدیم و آن
همه حرفهای زیبا ...
بازهم سپاس
وقتی چشمانت گریه می کند
دلم میخواهد تمام دنیا بمیرند
اشک هایت مرا آتش میزند
جانم به فدایت گریه نکن ...
ازتون ممنونم
کاش در این هوای سرد زمستان
دستانی بود که دستان سردم را می گرفتو
میگفت: درست است که دستانت سرد است
ولی همان که عاشقانه مرا دوست داری برایم
کافیست ...
تو اونجا، من اینجا، تو خواب، من
از فکر تو بیدار، تو ذهن آروم، من
ذهن پر از حرفای زیبا برای تو.....
ممنون آموزگار مهربان
به تو عادت دارم ، مثل پروانه به آتش ، مثل عابد به عبادت
و تو هرلحظه که از من دوری ، من به ویرانگری فاصله می اندیشم
در کتاب احساس ، واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است
تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی
سلام فهیمه جونم
عزیز دل افسانه ای
سلام
با حکایت غاز یک پا آپم بیای خوشحال میشم..[گل]
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
سلام

خدمت رسیدم
حضورگرمتان را سپاس
دیگه توان ندارم
عید فطر مبارک
سلام
عید شما هم مبارک
منو یادت نمیاد میدونم تا همین جاشم ازت ممنونم
دیگه حتی نفسم در نمیاد کاری جز دعا ازم بر نمیاد
برو خوش باش برو شیرینم
من به اینده تو خوش بینم
سلام
ممنون از حضور سیزتون
هنوز منتظرم
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی….
سلام عزیز دلم
ممنون قشنگم
سلام به روی ماهت
ممنونم شما خوبید؟
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش -
تو را دوست میداشت
سلام آموزگار مهربانی
ممنون از تشریف فرماییتون
برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر ….
مهرتان را سپاس
فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس
به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص
به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری!
به خواب رفتمت از گریه های تکراری
تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ …
به استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته
که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می شود به تو چسبید و بعد جیغ کشید
که می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد
که زیر آب فرو رفت… واقعا خفه شد!
که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی!
جلوی پاش بیفتی به خاک… گریه کنی
که می شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیگار بود و شاعر شد
که می شود وسط سینه ات مواد کشید
که بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید…
به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و
به این توهّم دیوانه وار تکیه زد و
که دیر باشم و از چشم هات زود شود
که مته در وسط ِ مغز من، عمود شود!
که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم
که هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود…
قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشد
قرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد به سفرهای دورتر بروی
قرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود
که در توهّم این دودها ادامه شود
که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تو نخورده مست شوم
که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ
که به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ های تدریجی
که به سلامتی خواب های نیمه تمام
که به سلامتی من… که واقعا تنهام!
که به سلامتی سال های دربدری
که به سلامتی تو که راهی ِ سفری…
صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود
صدای مته می آمد که توی مغزم بود
صدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریه ی من در میان بدمستی
صدای گریه ی من توی خنده ی سلاخ!
صدای پرت شدن از سه شنبه ی سوراخ
صدای جر خوردن روی خاطراتی که…
ادامه دادن ِ قلبم به ارتباطی که…
به ارتباط تو با یک خدای تک نفره
به دستگیری تو با مواد منفجره
به ارتباط تو با سوسک های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم
که ترس دارم از این جنّ داخل کمدم
جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودم
دلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟!
غریبگی ِ تنم در اتاق خوابی که…
به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که…
به عشق توی توهّم… به دود و شک که تویی
به یک ترانه ی غمگین ِ مشترک که تویی
به حسّ تیره ی پشتت به لغزش ِ ناخن
به فال های بد و خوب پشت یک تلفن
فرار می کنم از تو به تو به درد شدن
به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدن
فرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم
فرار می کنم از یک جواب نامعلوم
سوال کردن ِ من از دلیل هایی که…
فرار می کنم از مستطیل هایی که…
فرار کردن ِ از این چهاردیواری
به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری…
■
دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز
فقط نگاه کن و هیچ چی نپرس عزیز!
به خواب رفتنم از حسرت ِ هماغوشی ست
که بهترین هدیه، واقعا ً فراموشی ست…
وقتی نیست نباید اشک بریزی
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ….تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
همین ها تو را میسازد…سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟
… آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمت مان ببیند
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش
روحی
که این همه را
دربر گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در
بندمان کشیده است
سخن بگوئیم…
- مارگوت بیکل (۱۹۵۸) -
” سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
میشود برخاست در باران
دست در دست نجیب مهربانی
میشود در کوچههای شهر جاری شد
میشود با فرصت آیینهها آمیخت
با نگاهی
با نفسهای نگاهی
میشود سرشار
از راز بهاری شد
دستهای خستهای پیچیده با حسرت
چشمهایی مانده با دیوار رویاروی
چشمها را میشود پرسید
یک نفر تنهاست
یک نفر با آفتاب و آسمان تنهاست
در زمین زندگانی
آسمان را میشود پاشید
میشود از چشمهایش …
چشمها را میشود آموخت
میشود برخاست
میشود از چارچوب کوچک یک میز بیرون رفت
میشود دل را فراهم کرد
میشود روشنتر از اینجا و اکنون شد
جای من خالیست
جای من در عشق
جای من در لحظههای بیدریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن میگفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالیست
من کجا گم کردهام آهنگ باران را؟!
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم؟!
میشود برگشت
میشود برگشت و در خود جستجویی کرد
در کجا یک کودک دهساله
در دلواپسی گم شد؟
در کجا دست من و سیمان گره خوردند؟
میشود برگشت
تا دبستان راه کوتاهیست
میشود از رد باران رفت
میشود با سادگی آمیخت
میشود کوچکتر از اینجا و اکنون شد
میشود کیفی فراهم کرد
دفتری را میشود پر کرد از آیینه و خورشید
در کتابی میشود روییدن خود را تماشا کرد
من بهار دیگری را دوست میدارم
جای من خالیست
جای من در میز ِ سوم، در کنار پنجره خالیست
جای من در درس نقاشی
جای من در جمع کوکبها
جای من در چشمهای دختر خورشید
جای من در لحظههای ناب
جای من در نمرههای بیست
جای من در زندگی خالیست
میشود برگشت
اشتیاق چشمهایم را تماشا کن
میشود در سردی ِ سرشاخههای باغ
جشن رویش را بیفروزیم
دوستی را میشود پرسید
چشمها را میشود آموخت
مهربانی کودکی تنهاست
مهربانی را بیاموزیم
مهربانی را هدیه دهیم
باز هم سپاس
بیا برویم رویا ببینیم.
سَرَم کنارِ گرمی رویا که سنگین میشود
دیگر حدودِ جهان
حدود نفسهای من است.
سَرَم کنارِ گرمیِ رویا که سنگین میشود
دیگر حدود سالهایم
حدودِ کودکیهای من است.
با این همه خوابم نمیآید
تنها زمزمهی مداوم زنجرهئی شبزیست
با شعلهی صداش، که ولرم و مکرر از تنورهی تیرگی میگذرد.
(به قول مادرم شب است دیگر …
اما خوابم نمیآید، قسم نمیخورم)
باید به کو کنارِ صبح و شام نیامده بیندیشم
باید از هزارهی دوش و ساعتِ صد ساله بگذرم
پس لااقل
تو سکوتِ بیپشت و رویِ مرا
پیشهی خاموش واژگان مگیر!
بیا …! بیا برویم رویا ببینیم.
سهراب سپهری
عاشقانه دوستت دارم خواهر خوبم
نوشته هات خیلی زیبایند
شما لطف داری . من حسرت سلیقه خوب و نوشته های قشنگ و شکسته نفسی تورا که بی نهایت ماهرانه و استادانه است در دل دارم اما چون دوستت دارم حسودی نمی کنم خیلی هم افتخار می کنم و برخوود می بالم افسانه جان ...
شما لطف دارید
این حرفو نفرمایید من هر چه دارم از نگاه زیبابین شما و سایر دوستان خاطراتم است
شما بسیار بزرگوار و متواضع هستید آموزگار مهربانی ها و خوبی ها
خوبم قشنگم تو خوبی مهربونم؟
گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــدو نـــــــــــه خنــــــــده
نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــدو نـــــــه سکــــــــوت
آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس
رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی
خدایــــــاتنهـــــا تــــو را دارم تنهـــــــایم مگـــــــذار....
سلام عزیزم
ممنون مهربونم
TALE ورق زدن تو
تنهایی را از ما می گیرد
و
عادت کردیم که وقتی تنها شدیم به سراغت آئیم و با تو زندگی کنیم که تو . . .
اونی رو می پسندی که ما میخوائیم بپسندیم
سلام همزبان خوبم
شما بزرگوارید
TALE به وجود و حضور نازنینتون افتخار می کند
امشب چه کسی ریخـت به پیمانــه من مــی
امشب چه کسی می کشــد آتش به تن نــی
امشب چـــه کسـی رقص کنـــــان تا دل افلاک
پـــرواز کنــــان می دهـــــد آواز به مـــن هـــی
امشب چـه کسـی نغمـــــه مستانــه سرایـــد
جــــاری کنـــد آهنـــگ جنـانـــی به رگ و پــی
سلام
مهرتان را سپاس
سلام روز بخیر
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن ..//
به صد خاکستری در دامن پروانه می ریزد ..//
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم ..//
گل عشقش درون دامن بیگانه می ریزد..//
سلام عزیز دلم
الهی فدات
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست ...
سلام مهربونم
عزیز دلمی
رﻓﯿﻖ...
از ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎن,ادﻣﻬﺎ آﻧﻘﺪر دورم زدﻧﺪ,ﮐﻪ ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﮑﯽ از ﻫﻤﯿﻦ روزﻫﺎ ﻣﯿﺪاﻧﯽ را ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﮐﻨﻨﺪ
سلام غزل عزیزم
الهی فدات
سلام
با یک مطلب حدید بروزم.....[گل]
سلام
خدمت می رسم