مردی ورای خنده ی من گــــریه می کــــند در لا بلای خنــــده ی من گـــریه مـــی کنــد
هر لحظـــه تا رو پود تنش شعـله می شود با شعله های خـنده ی من گریه می کــنــد
از تــکه های شـعر و غزل دل بریــده اسـت با شــانه های خنده ی من گــریه می کـند
دنیا برای کشــتن مــن مـهره چیـده اسـت او از چـــرای خنــده ی مــــن گریه مـی کنــد
در کــودتـــای تلـــخ جــــدایی مـــا دو تـــا از ماجــرای خنـــده ی مـــــن گریه می کــــند
بشکن تو این نقــاب و مـرا سـاده تر ببـین یک من به جای خنده ی من گریه می کنــد
محسن نجفی