ببـــار باران پاییــزی که چشمم فصـــل باران اســـت
بـــرای هجــــر آبـــان مـــاه عمــــر مـــن ؛
برای یـــک بغـــل پاییــــز مهرانگیــــز ... به وصـف نامنـظم هـای قلب او ،
من امروز از غزل الهام می گیرم
و امشب انتقــام از قلب پاک خــود ...
که چشمـم جور هر دوری و هر بی اطلاعی را
به دریـــایـــی فـــرو ریــزد ... ولی هر بار با این بارش آرام پاییزی
پـــر از مهـــر تـــو خواهــــم شــــد
پر از حس به همراه تو بودن ها
پ.ن1:ای دل بــــی ارزش .....! یـــــادبگـــــیر..... اگــــــر کســـــی بهـــــت گـــفت:دوســتـت دارم.... لــــزومـــا بــــه ایـــــن معـــــــنی نیســــــت که کـــــس دیگــــه ای رو دوســـت نداره...خدایا روزگــــارت با مــــن و احســــاسم بد کــــرد
پ.ن2: وقتــــی که می رفــــتی، بهار بود تابســــتان که نیامــــدی، پاییز شــــد پاییز که برنگشــــتی، پاییز ماندزمســــتان که نیایــــی، پاییــــز می مــــاند تو را به دل پاییــــزی ات فصلــــها را به هــــم نریز
.
بـــاورت بــشــود یـــا نــه !؟
روزی می رسد
که دلــت بــرای هــیــچ کــس
بــه انــدازه مــن تــنــگ نــخــواهــد شــد.
بــرای نــگـــاه کــردنـــم ، بــوســیــدنــم ، خــنــدیــدنــم ، اذیــت کــردنــم , مــهــربــونــیــم , صــداقــتـــم …
بــرای تــمــام لـحــظاتى که در کنارم داشتی …
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره مــــــن خواهی بود …
می دانم روزی که نباشم هیچکس تــکرار مــن نــخــواهــد شـــد …
سلام آموزگار مهربانی
مهرتان پر مهر باد
گاهگاهی دل من میگیرد..
بیشتر وقت غروب آن زمانی که خدا پر از تنهاییست و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت از خدا خواهم خواست که تو تنها نشوی و دلت پر ز خوشیهای دمادم باشد...
سلام فروغ عزیزم
ممنون نازنینم
نه من کنار آمدم نه روزگار…
نه من گذر کردم … نه او
اما من به راه خود رفتم و روزگار به راه خود…
من با خود دل بردم و روزگار او را برد …
هیچکدام حاضر به شکست نشدیم
من … دل دارم … روزگار او را
برد با من است؛
من، دیوانه او می مانم …
محبت کردید
جاذبه ی سیب آدم را به زمین زد
و جاذبه ی زمین سیب را
فرقی نمی کند
سقوط سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم می دهد...
عزیز دلم باز هم سپاس
چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند
سلام مونای مهربونم
عزیز دلی
سلام عزیزم
وبلاگت خیلی عالیه قربونت برم
نگاهتون زیباست قشنگم
سلام
آرزویم برایت این است : در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن ، آرام قدم برداری برای زندگی کردن
موفق باشی
سلام فاطمه جان
قربونت عزیز دل
دَمَـــــــش گـــــــــرم!!
بـــــــــــــــــــاران را مـــــــی گویم
به شـــــانه ام زد و گــــــفت:
خـــــسته شـــــدی … ؟؟؟
امــــــــروز را تو اســــتراحت کن…
من به جـــــایت مـی بارم!!
مهرتان را سپاس
در انتهای شب، نگرانی هایت را به خدا بسپار؛
و آسوده بخواب، که خدا بیدار است؛
و به یاد داشته باش که؛سختی ها،
محبت های الهی اند؛زیرا که انسان،
پشت درهای بسته؛به فکر ساختن کلید می افتد ...!
سلام عزیز دلم
الهی فدات
خدایا به من آرامشی ده تا بپذیرم
آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که
می توانم تغییر دهم،
بینشی ده تا تفاوت آن دو را بدانم،
و فهمی ده تا متوقع نباشم که دنیا
و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
دکتر علی شریعتی
[گل]
بسیار زیبا بود
ازتون ممنونم
مرسی از کامنت قشنگت
سلام گلم .. مرسی ک اومدی پیشم بوووووووس
سلام
خواهش می کنم
سلام گلم .. خوش اومدی بوووووووس
سلام
ممنون از لطفتون
چشمانم در آسمان
به جستجوی آخرین ستاره ی شب است
و می روم به اوج ، کنار او
ستاره ای که در سپهر آرزو
یگانه تقدیر من است
ممنون آموزگارم
در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذرهای نه روی ماند و نه ریا
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
روز روز ماست می در جام ریز
می میجان جام جاماولیا
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
سلام
سپاسگزار مهرتون هستم
بی تو نبود هیچ رمقی،برای زنده بودنم . . .
تو اومدی و شدی،تنها دلیلِ نفس کشیدنم !
با تو روز و شبام رنگ شادی گرفت . . .
تن مرده من با خنده هات جون گرفت !
عاشقتم من از ته دل،قد تموم عالم . . .
بجز تو هیچ یاری تو این دنیا ندارم !
سلام
مهرتان را سپاس
چـه کــار بــه حـرف مـردم دارم
زنـدگــی مـن همیــن استــ ـــ ...
شب کـه می شـود ...
روی تــختم دراز میــــــکشمـــ ...
♥عـاشقـانه ای ♥مـی نـویســـم ...
خیـــره مـی شــوم بـه عکســتــ ـــــ
و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم
مگــر مـی شــود تــو را ♥دوستــ ـــ نـداشـتــ ـــــ ♥(...)
سلام قشنگم
عزیز دلمییییییییییییییی
چه می شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد
مهرتان را سپاس
این روزها دلـــمـــــــ عجیـــب بچگی میـــــــخواهد
خستـــــــه امـــــــ
یک قلـــــــــــــــ ـم لطفــــــا
میخواهمـــــــ خودمــــ را خطــــــ خطـــــــ ـی کنمـــــ .
سلام آرزوجان
عزیز مهربونم ممنونم
سپاس که آمدی عزیزم
همیشه سربلند باشی...
سلام سایه ی مهربونم
قربونت مهربونم
به یکباره دلم ریخت...
لعنت بر تمام کسانی که "تو" نیستند ولی عطر تو را میزنند !
سلام
ممنون از نگاه خوبتون
خیلی لذت بردم از پست زیبات، افسانه..
شما خیلی لطف دارید
ازتون ممنونم
سلام دوست من.
زیبا بود.مرسی.
دوستت دارم هایی که برای همه ست دوستت دارم نیست!
[گل]
سلام دوست گرامی
از حسن نظرتون سپاسگزارم
مرغ محبتم من ، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن ، یار یگانه خواهم
شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند کس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زین فسانه خواهم
بام و دری نبینم ، تا از قفس گریزم
معینی کرمانشاهی
بال و پری ندارم ، تا آشیانه خواهم
تا هر زمان به شکلی ، رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از ، قید زمانه خواهم
می آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم ، گم کرده خانه خواهم
سلام برادر خوبم
خوش اومدید
و صبح بدون تو یعنی شب
یادم امد تو رفته ای ... وای بر من... من بی تو...
یادم امد اولین نگاهت که مرا از هست به نیست کشاند... روزها را برایم معنا کرد و من دانستم که هستی پوچ نیست...
یادم امد اولین کلامت را یک سلام از عمق جان... و من داستم که تویی قبله ی
تمام عاشقان...
یادم امد اولین روز خوش تو را دیدن و ان انتظار شیرین را...
اما تو رفتی ومن...
باز هم تنها شدم...
برگرد
سپاسگزار نگاه خوبتون هستم
امشب از لطف به دلداری ما آمده ای
خوش قدم باش که بسیار بجا آمده ای
چه عجب یاد حریفان پریشان کردی
لطف کردی که به یاد دل ما آمده ای
تو که در خواب هم از آمدنت بود دریغ
در شگفتم که به ناگاه،جرا آمده ای
سر مهر آمدی از سر مگر ای ترک ختا
یا خطا کردی و ره را به خطا آمده ای
گفته بودی شبی از حالت من می پرسی
شاید اندر پی وعده به وفا آمده ای
کاخ شه را به پشیزی نخرد کلبه ی ما
تا تو ای شاه به دیدار گدا آمده ای
شب و وصل و گله از دوست!دلا یاوه مگو
بخت بد باز تو امشب به صدا آمده ای؟
امشب ای باد، چو آن زلف چه خوشبو شده ای!
تو هم از کوچه ی معشوقه ی ما آمده ای؟
سر به پای تو فشانم که صفا آوردی
تا به دلداری این بی سر و پا آمده ای
معینی کرمانشاهی
دوباره پاییز
اما نه "فصل خزان" زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز ، موسم شدید دلدادگی
مهرتان را سپاس
خیلی قشنگ بود..
ممنون که سرر زدی
سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم
سلام افسانه عزیزم.
بسیار زیبا بود.
چقدر دلم برای متنها و نوشته هات تنگ شده بود.
سلام مهربونم
ای جانمممممممممممممممممممممم
منم دلتنگ نگاه قشنگت بودم
سلام
سپاس ازحضورتان
اشعارتان زیباست وپراحساس
سلام
نظر لطفتونه ازتون ممنونم
با تو، ای سلطان قلبم، مست و شیدا میشوم
پر کشیده تا فلک، تاج ثریّا میشوم
تا تو هستی در کنارم ، شادمانی میکنم
تا نباشی نازنین! غمگین و تنها میشوم
سلام عزیز دلم
الهی فدات
پاییز
با آن هجوم تاریخی
می دانیم
باغ بزرگمان را
از برگ و بار تهی کرده است
در معبرت اگر نه
فانوس های شقایق را
روشن می کردم
و مقدم تو را
رنگین کمانی از گل می بستم
وقتی تو باز می گشتی
از: حسین منزوی
پائیزت مبارک
سلام دوست گرامی
نـمی دانــــــم چه کســـــی!
دســت اتفــاق هـای خــــــوب زندگــــی ام را گرفــت،
که دیگـــــــر نـمی افتنـــد..!
فصل زیبای پاییز بر شما هم مبارک
دستان گرمت امید زندگی را به من می دهد......
دستان گرمت عشق را برایم معنی میکند......
دستان گرمت تپش قلبم را دو برابر میکند......
دستان گرمت مرا دیوانه تو می کند......
آری دست در دستان همدیگر میرویم...... به سوی افق تا محو شویم......
سلام
مهرتان را سپاس
⋱ ⋮ ⋰
⋯ ⋯ ^v^
⋰ ⋮ ⋱
^v^
^v^ ☁☁☁ ^v^
ممنونم
ترا بی هر یقینی و گمانی دوست میدارم
ترا در هر زمینی و زمانی دوست میدارم
ترا در باور اندیشه های ارغوانی ام
بر این باور بمانی یا نمانی دوست می دارم
به تو مثل پریان زمینی عشق می ورزم
ترا مثل خدای آسمانی دوست می دارم
ترا با قد و بالای هلالی ناز می بینم
ترا با چشم و ابروی کمانی دوست می دارم
ترا در بدترین لحظه هایم یاد می آرم
ترا در بی کسی و بی امانی دوست می دارم
سلام
محبت کردید ازتون ممنونم
سلام[گل][گل]
یادمان باشد:
مهربانی ترحم نیست
مهربانی دلسوزی نیست
مهربانی یعنی مهرورزی
مهربانی یعنی آنچه را که بر خود نمی پسندیم به دیگران روا نداریم
مهربانی یعنی حق دیگران را هر چند جزئی محترم بداریم
مهربانی یعنی خطاهای دیگران را با خطایی بزرگتر پاسخ ندهیم
ومهربانی یعنی انسان بودن
پس مهربان باشیم[گل][گل][گل]
از حضور سبزتون سپاسگزارم
عاشق که میشوی...
مواظب خودت باش...
شبهای باقیمانده عمرت
به این سادگیها
صبح نخواهند شد
سلام
سپاس دوست گرامی
چ آشوبیست دردلم
وقتی
نمیدانم
درنبودنم
به بودن چ کسی فکرمیکنی.....
سلام وب جالب انگیزناکی داری
سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم
بسیار عالی و زیبا.......................
سلام
نظر لطفتونه
اگر در زندگیت به ناگاه یکی از تارهای ساز دلت پاره شد
اهنگ زندگی را چنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشت...
(شکسپیر)
باز هم سپاس
سلام
ممنون که به وبلاگم سر زدی
شما هم وبلاگ زیبایی دارید
بگذار باران شانه هایت را تر کند
چتر رابهانه ی ندیدن آسمان، نکن
من نیز...
سر به روی شانه های خداگاه گاه می بارم
بگذارخدا هم اگر دلگرفته بود
روی شانه های توحساب کند
سلام افسانه ی عزیزم
خوشحالم که برگشتی
سلام سارای مهربونم
عزیز دل دلم براتون تنگ شده بود
خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست …
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن …
سلام مهربونم
عزیز دل ممنونم
TALEEEEEEEEEEEEEE
بهتر از این نمی خواستیم
به انتظارت ماندیممممممممممم
و هر روز و شب به جادوی سکوت سرک کشیدم
دستمون خالی بود و دلمون با تو و
گل
بر بدرقه راه پر فروغ تو می افشاندیم
تا که
مهر رسد و
تو چه زیبا و قشنگ از
" مرام کهنه را بردار و از پاییز من رد شو "
به دنیای مهر و مهربانی و مهرورزی رسیدی و
ما را یکبار دیگر امید و امیدواری دادی
سلام همزبان خوبم
از هدیه ی زببایتان بسیار سپاسگزارم مرا شرمنده ی مرام و مهر خود تون کردید
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
سلام دوست عزیز. بعداز یک وقفه طولانی دوباره آپم.
خوشحال میشم بهم سربزنی[گل]
سلام
از حضور گرمتون سپاسگزارم
خدمت می رسم
وقتی دلم برات تنگ میشه
میرم پشت ابرها زار زارگریه میکنم
پس وقتی بارون اومد
بدون دلم برات تنگ شده به یاد من باش
سلام
ممنون از مهرتون
این بار فرق می کند!
این بار که کسی آمد...
دیگر نمی گویم برو!!!
حتی نمی گویم کس دیگری را میخواهم....
فقط میگویم :
ببین!...
من شکسته ام!...
خسته ام!...
کمی آرامم کن...
همین...
سلام عزیز مهربونم
مرسی قشنگم
همیشه از تو نوشتن برای من سخت است
که حسّ وحـال صـمیمـانه داشتن سخت است
چگونه از تــو بگویم بــرای این همه کور!؟
چقدر این همه دیـدن بــرای من سخت است
خــرابــه دلِ مــن را کسی نخواهد ساخت
کــه بـر خــرابـه دل، خانه ساختن سخت است
بــه هیـچ قــانعـم از مِهر دوستان؛ هرچند
به هیـچ ایـن همـه سرمایه باختن سخت است
نقابـــدارِ خـــودی را چگونـه بشنــاسـم
در این زمانه کـه خـود را شناختن سخت است؟
قبـول کن دل بیچــاره ام ؛کـــه مـی گوید
که: پشتِ پا به زمیـن وزمـان زدن سخت است!؟
برای پیچـک احسـاسِ بـی خـزانِ سـهیل
همـیشـه گشتـن و هـرگز نیـافتن سخت است
عزیز من ،همه جا آسمان همین رنگ است
بیــــا ؛اگر چـه برای تو آمـدن سخت است
.
.
سلام فرنگیس عزیزم
الهی فدات
بــا زاهــد بی مایـــه نشستن ثمـری نیست
برخیـــز جز این چاره نداری که در این جـــــــا
جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست
مـا خانه به دوشیـــــم
مـا بـــــاده فروشیـــــم
جـــز بـــــــــاده ننوشیـــــم، ننوشیـــــم، ننوشیـــــم
ما حلقه به گوش، حلقه به گوش، حلقه به گوشیم
در کلبـــه مــا سفره ارباب و فقیرانــــه جــــدا نیست
در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست
ما مطرب عشقیم
در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست
ای زاهـــد دیوانـــه
وا کن در میخانـــه
می زن دو سه پیمانه که ناخورده می و رفته ز هوشیم
باده بده، باده بده، باده بنوشیم
قربونت قشنگم
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود، اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
وحالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
عزیز دلمیییییییییییییییی
نقش را نقاش معنا می دهد
مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست . .
سلام
ممنون از مهرتون
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم
سلام آبجی خوب هستین؟
سلام
ممنون از لطفتون شما خوبید؟
از حضور گرمتون سپاسگزارم
فـهـــم لعنـتـــی...
یـکبـــــار هـــم بفـــهـم!!!
ایــن اسمــش "قلـــب" اســت...
همـــان که در دستــــت بـازیـــش مـــی دهــــی را مــی گویـــم...عروســـکت!
اسمــش "قلــــب" اســـت...
مــی تپیـــــد قـبــــل تــــو!
رنـــگ داشــــت ! امیــــد داشــــت...
"تــــــو" ســـردش کــردی
سـنگــــش کـــــردی
تـنگـــــش کــــردی .... دیـــــگر نـفــــس نـــدارم!
پــــــــــس بـــــــــده ... مـــــــن قـلبــــــــــم را مــــــی خـــــواهـم؟؟؟؟؟؟؟
سلام
محبت کردید دوست گرامی