ماهتاب آمده است هــمه جا تاریــک است غیر از آن ماه بلند هـمه رغب انگــیز است
می درخــشد دو چراغ محو مهــتاب شـده دو چــراغ از آتش گـــرم و بــی تـاب شده
نــــور مــهتاب بـــر او روشـــنی افکــــنده از دو چشمش پیداست گریه هامــی کرده
عکــس مـه می لرزد دردو چشمان پلنـگ؟ یا که مه در گریه است از پلنگـی در چنـگ؟
نه دگر جــنگی نیست این پلنـگ رام شده ایــن پلنــگ عاشـــق دگــــــر آرام شـــده
این پلـــنگ عاشـــق واقـــعا آگـــاه اسـت در تــه دره ی کــوه بس پلـنگ افتاده است
گرچه می داند او که وصالش سخت است به امیــد اعــجاز کوه هــا طــی کرده است
می پــرد از نـــوک کـــوه تا بگـــیرد مــــه را چه گــذشــته به ماه نیسـت بر ایـن ره راه
دیاکو سیف
پ.ن ۱:من هفتصد بار اشتباه نکردم من یک بار اشتباه کردم و زمانی موفق شدم که هفتصد راهی را که موفقیت آمیز نبود تصحیح کردم خطا فرصتی ست که هوشمندانه تر باشیم زندگیت را قربانی هیچ چیزی نکن
پ.ن ۲:مخاطب خاص من به سادگی یک لبخند از ذهنم پاک شد و من عاشقانه های بی مخاطبم را
به حراج گذاشته ام…