امشــب همــه در عالــم امکـــــان بی سلسـله ان دمسـت و پریـــشان امشــب بکشـد جاذبـه ی عــــشق از عمــق ضمـیر فطـــرت پنــهان امشــب نشــود ساکت و خــاموش آتشـــکده ی سیــــنه ی انـــــسان امشـب بشکسـت سـد غــرور را سیـــلی که شـــد از دیــــده گریـان امشـــب بزنــم تیـــغ سرانــــــجام بر پیکـــره ی ظلمــــت هجـــران امشـب شب وصل با همه دوری لبیــک مــــن و خالــــق سبـــحان امشــب شـــب پرواز مـــن و تــو در عطـــر خــوش نـم نـم بــــاران امشــب شـــب دیدار مــن و تـــــو دریـــای یفیــــن ســاحل ایمـــــان امشـــب شــب میـــلاد دوبـــــــاره تا باز چـــه کشــد آیــنه از جـــان امشــب شــــب فریـــاد ستــــــاره بغضی که شکست در دل طوفـان
"سیدمحمدحسن هاشمی |
پ.ن ۱: وقتی یک آدم رو دنیای خودت می کنی کوچکترین اشتباه اون آدم تمام دنیای تو رو داغون می کنه . پس به اندازه ی آدمها دست نزنید
پ.ن ۲: خدایا اندکی نفهمی عطا کن که راحت زندگی کنم. مردم از بس فهمیدم و به روی خودم نیاوردم
همانطور که گل سرخ رو
با خارش دوست داری
دیگران رو هم با عیوب آنها ، دوست بدار
سلام
از لطف بی نهایت شما سپاسگزارم آبجی افسانه عزیز ...
زنـــدگی عمـل کردن است.
این شکر نیست که چای را شیرین می کند
بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود . . .
برای هر کس که ادعای رفاقت می کند درب را باز نکن،
خیلی ها مثل بچه ها درب را میزنند وفرار می کنند.
در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ،
زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.
رسول خدا (ص)
حدیث بسیار زیبایی است
ازتون ممنونم
خلاص و آسایش آدمی در دنیا و آخرت در لقمه حلال و در صحبت نیکان است
و گرفتاری و غصه ی آدمی در دنیا و آخرت در لقمه حرام و در صحبت بدان است!
در بند آن باش که آزاری از تو به کسی نرسد
و بقدر آنکه میتوانی راحت می رسان
اینست کار آدمی، اینست خلاص آدمی!
عزیز الدین نسفی
جواب محبت آدمها را به موقع بدهید!
محبتهایِ تاریخ گذشته
عطر و طعم اصلی را
نخواهد داشت...
آپم
سلام یاس عزیزم
ممنون عزیز دلبندم
حتما
سلام
تصاویر توی وبت خیلی جالبه
حیف که به کار من نمیخوره
وگرنه حنما کپی میکردم
چه راضی باشی چه نباشی
سلام
شما لطف دارید ازتون ممنونم
ایــن روزهـــآ
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم
دیگر نه حرص به دست آوردن دارم
و نه هراس از دست دادن
هرکس مرا میخواهد به خاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است . . . !
سلام مستانه جان
ممنون عزیز دل
رسم "خوب ها " همین است
حرف آمدنشان شادت میکند
وماندنشان بادلت چنان میکند که هنوز نرفته
دلتنگشان میشوی...
سلام عزیز دلم
عزیز دل افسانه ای
من اهـل شکستــه هـــای بی پیوستم
با یک دل خــون که مــانــده روی دستم
بار دل مــن چقـــــدر سنگیــــن بستـند
شایــد به گنـــاه اینکه شاعـــــر هستم..
.
هاشمی زاده
سلام استاد ارجمند
شعرا احساسات پاک و روحیه ی لطیفی دارند
احساسات پاکتان را سپاس
خاطرت هست؟
میگفتم در قانون من
چه بدانی چه ندانی
چه بخوانی چه نخوانی
وقتی خون به نقطه ی جوش میرسد
..... شعر میشود.....
اما چند روزیست وازه ها خیال قافیه شدن ندارند!
شعر امشبم تنها یک کلمه ست:
تـــــــــــــــــــــــــــــــــــو
سلام مهساجان
محبت کردید مهربونم
این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
سلام شیرین جان
عزیز دلمی
باور تلخ نبودنت
می گویند جایی هست که فاصله ام را تا آسمان از بین
می برد جایی که خیلی دور نیست
هر شب که پنجره ام را باز میکنم ماه پولکهای سپیدش را
روی اتاقم می پاشد
انگار ستاره می چکد در اناقم و رد پایی که سپید شده است
تا لب پنجره ام
به آسمان که فکر می کنم تمام لحظه هایم می شوی
نیستی و نفس هایت در نوشته هایم موج می زند
ببین نوشته هایم نفس می کشد
پس هنوز هم هستی ؛کنار قلب من ؛ دست در دستان من
تویی که با هر نفست عشق آموختم
زندگی را باور بودن را
می بینی هنوز دوستت دارم
کاش می شد ...
کاش می شد دست اتفاق را بگیرم که نیفتد
شب ها بالشم را پر از ترانه می کنم وقصه پرواز
تا خواب تو را ببینم
گاه خواب هایم آنقدر شفاف است که وقتی بیدار می شوم
رد پایت روی فرش راه می رود وهمه کاغذهایم
بوی تو را می دهد
و گاه آنقدر آشفته است که نفس باد را
حس می کنم وقتی باور بودنت را از خاطراتم پس می زند
آن وقت است که همه چیز بوی دوری می دهد
روزها خاکستری است ؛بغضی سرد در گلویم
و باور تلخ نبودنت ...
سلام
مهرتان را سپاس
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعفا دهم؟!
کم آورده ام...!
سلام
ممنون از نگاه خوبتون
بانوی آبی.....
شستن ظرف ها که تمام و
سماور و چراغ خانه هم که خاموش و
بچه ها هم که خواب و
خوب
حالا یله روی این صندلی خسته
پلک می گذارم و فکر می کنم
از امروز گذشته چه مانده است
کیسه ای زباله و
چند تکه چینی شسکته ی خونی
و دست های بریده بریده ی رنگ ترنج ندیده ای
که سوز می زنند
امروز هم گذشت
بی اینکه صدایم کند
سلام
سپاسگزار مهرتون هستم
خانواده همیشه هم خون بودن نیست
خانواده یعنی آدمهایی در زندگیتان که
خواهان شما در زندگیشان هستند .
.آنهایی که شما را همانگونه که هستید میپذیرند .
کسانی که حاضرند هر کاری بکنند تا لبخند را بر لبانتان ببینند
و
کسی که در هر شرایطی دوستتان دارد
سلام آموزگار مهربانی
مهرتان را سپاس
هر روز سپاسگزارم برای:
شب هایی که به صبح می رسند،
دوستانی که بخشی از خانواده می شوند
رویاهایی که تحقق می یابند و
علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند
باز هم سپاس
به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند ، بی اعتنا باشید
آنها به همانجا تعلق دارند
یعنی دقیقا پشت سر شما
محبت کردید
salam dooste man
webloge zibaei dari tabrik migam be weblog haye manam sar bezan age mayel boodi tabadole link konim
http://www.fatemehdavari1373.blogfa.com/
http://roozhayetanhaeim.mihanblog.com/[گل][قلب]
سلام فاطمه جان
نگاه مهربونتون زیباست
چشم خدمت می رسم
امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا !
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !
و روزى پر برکت در زندگیش
آمین
سلام میترای عزیز
الهی فدات
ساعتِ زنگ زده
دیگه زنگ نمیزنه
چون قبلاً زنگاشو زده...
- سوته دلان / علی حاتمی
سلام
مهرتان را سپاس
دیگران میــــپرسند: بیـــــداری؟
آری بی "دار"م ...
چرا که اگر "دار"ی داشتم
یا قالی زندگیم را خودم میبافتم
یا زندگیم را به "دار" میاویختم
و خلاص
پس بی"دار" بی"دار"م
سلام فهیمه جونم
عزیز دلمی
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است
بوسه با اکراه شیرین تر ز آغوش رضاست......
گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است
بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی...!!!!
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
خدا ، فراموش شده ای که همیشه روبروی ماست …
سلام
سپاسگزارم
سلام خواهری خوبی عزیزم
تــو مــــرا نادیده بگیـــــر…
و مــــن
بدنــــم روز به روز کبـــــود تــر می شود…
از بــــس…
خودم را می زنم،
بـه نفهمـــی…!!!
سلام عزیزم
شما خوبید عزیز دل؟
ممنون مهربونم
سلام افسانه بانو
طاعات و عبادات قبول حق باشه
التماس دعا و مواظب خودتم باشششش
سلام لیلی جونم
طاعات شما هم قبول مهربونم
✔باور کنید که فراموشش کرده ام ...!
اما نمی دانم چرا ...
بعضی وقت ها
همین که اسمش را می شنوم
بی اختیار خاطره از چشمم فرو می ریزد ...!!!✔
سلام عسل جونم
عزیز دلی
سلامممممم خوبی چه اپ جالبی
چقدر ببره قشنگه
سلام
ممنون از لطفتون
من خیلی وقته لینکتون کردم ولی چرا تو لینکتون نیستم
من لینکتون نکردم؟؟
ببخشید لینکتون می کنم
اپم
خدمت رسیدم
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران. "
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری ، داروگ ! کی می رسد باران؟
راسسی...؟
خیلی اسمت زیباست خیلـــــــــ ـــــــی
وقتی کسی تو را عاشقانـــــــه دوست دارد
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
و تــــو
می دانی که نامت در لب هـای او ایمن است
خوشبحال او که صدایت میکند افــســـانـــه
سلام
نظر لطف شماست
از حضور گرم و پر مهرتون سپاسگزارم
دوک نخ ریسی بیارو یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شدست...
سلام
مهرتان را سپاس
در خواست تبادل لینک.
سلام
سپاس
هی کافه چی !
برای "لحظه های تلخ" چه داری ؟
حرف ؟
موزیک ؟
آشنایی با یک دوست ؟
نه ! فراموشش کن
یک فنجان قهوه برایم بیاور و پنجره را باز کن تا بهـار شـود ...
سلام عزیز دل
فدای دل مهربونت
[گل] [گل]
از شیخ ِ بهایی پرسیدند : خیلی سخت می گذرد ، چـه باید کرد ؟
شیخ گفت: خودت که می گویی ، سخت می گذرد ، سخت کــه نمی ماند!
پس خـــدا را شکــر کــه می گذرد و نمی ماند …
[گل] [گل]
سلام مهربونم
ممنون نازنینم
سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات با مطلب " نقش صداوسیما در بزرگداشت یادونام شهیدان " به روز ومنتظر نگاه سبزتان هستم
التماس دعا
سلام جناب موذن گرامی
ممنون از دعوت تون
خدمت می رسم
داستانهای طنز از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
*ریشتراشی
جوانی همیشه ریشش را با تیغ میتراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم میگوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر میکنند سنت زیاد است. آن وقت میگویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!»
*درخت گردو
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمیفهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار دادهای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بتههای کوچک! » همینطور که داشت با خدا درددل میکرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینیاش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد!»
*قاطر و آسیاب
شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندمها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر میچرخید و آسیاب کار میکرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بستهای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمیکند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا میفهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوختهبازیها را به قاطر من یاد نده!»
*آیههای سجدهدار
علامه حلی در سنین کودکی پیش داییاش که محقق بود میرفت و درس میخواند. وقتی درسی را یاد نمیگرفت یا شیطنت میکرد، دایی دنبالش میکرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجدهدار میخواند و داییاش به سجده میرفت، آن وقت خودش پا به فرار میگذاشت و فرار میکرد.
*سنگ قبر سلطان
سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی میخواست روی سنگ قبرش آیهای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیهای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است
که همواره وعدهاش به شما داده میشد!»
سلام جناب باقریان بزرگوار
انشالله که همیشه دل پرمهرتون همیشه شاد باشه
عزیزی می گفت که پدرم وقتی دید من باز پشت کامپیوتر نشستم گفت پسر کم بشین پشت کامپیوتر سرطان میگیری؟
پسر پرسیده بود پدر چه سرطانی؟پدر گفته بود:سرطان زخم باسن
من فدای این پدرای دلسوز برم که سرطان گفتنشون
هم من دراریه
ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻧﻔﻬﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ
سلام بهار نازم
عزیز دل ممنونم
سلام افسانه جونم
------------------------
آقای باقریان میگد ببخشید که در کامنت خودش به شما عرض ادب نکرده
--------------------------------
درضمن این داستان را محمد آقا برایم گفت وچون دیدم داستان زیباییه براتون میفرستم
--------------------------------------
وعده لباس گرم
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد
---------------------------------------
سلام اعظم جونم
ای جانم
عزیز دل ایراد نداره حضور گرم شما و همسر نجیب و بزرگوارتون آقای باقریان گرامی گرمی بخش خاطرات کهنه ام است و حضور گرمتون عرض ادب و متانت شما رو نشون میده
همه ی موجودات بعضی کمبودها رو می تونیم تحمل کنند بدون اینکه خم به ابرو بیارند اما وعده های الکی امیدی رو در آنها روشن می کنه که تحقق نیافتنش به خاموشی آنها منجر میشه
ممنون مهربونم دست شما و آقای باقریان بزرگوار درد نکنه
سلام/آپم
خوشحال میشم بهم سر بزنی[گل]
سلام عزیزم
خدمت رسیدم نازنینم
دل در کـوی تو چه بســــــــــــیار شتافت
مهـــــرم به دلت لحــــــظه ای راه نیافت
مستان همه در کوی تو پیمانه شکستند
کس چو فســانه بر تو دل و ایمان نباخت
سلام برادر خوبم
چقدر زیبا و با احساس
برای بودن,
گاهی لازم است که نباشی!
شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد...
اما دور نباش....
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد....
فراموشی همان نزدیکیهاست
مهرتان را سپاس
جای خالی ات را این قدر با اشک آب خواهم داد...تا در کنارم سبز شوی
ماهمسفر صمیمی غم هستیم.....از نسل غــریبان محــــرم هستیم
موجیم وکنار دست هم در دریا......آشفته تر از همیشه با هم هستیم
..........
مسافر خسته خسته می نویسی
لب ِ گــل را تــوبسته می نویسی
به نستعلیق چشمت ای پری رو
دل مـــا را شکســـته می نویسی
سام جناب هاشمی زاده ی گرامی
دستمریزاد چون سروده های دیگرتان بسیار زیبا و دلنشین بود
مهرتان را سپاس
سلام عزیز صمیمی و صبح تون بخیر و شادی
...
مصطفی محدثی خراسانی
ماییم و تب حضور در چشمانت
آیات زلال نور در چشمانت
می آیی و جان به واژه ها می بخشی
با محشر شعر و شور در چشمانت...!
سلام دوست خوب
سپاسگزار حضور سبزتون هستم
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآوردند
به مادرم که در آینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمههای سبز میانباشت سلامی دوباره خواهم داد
میآیم میآیم میآیم
با گیسویم: ادامه بوهای زیرخاک
با چشمهایم: تجربههای غلیظ تاریکی
با بوتهها که چیدهام از بیشههای آن سوی دیوار
میآیم میآیم میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
«فروغ فرخزاد»
سلام
مهرتان را سپاس
وب خوبی داری مخصوصا با این آهنگت
با بقیه وبلاگ ها فرق داره
خواستی منوبه اسم عاشقانه ها بلینک بعدش بگو به چه اسمی بلینکمت
سلام
نظر لطفتونه هر چه هست از نگاه خوبتونه
یک نفس
تقدیـــــــــم به خواهرم
http://uploadyar.com/s1/da6c3398251.mp3
وقت بخیر
سلام
ممنون از لطفتون محبت کردید
من باختــــــــــــــــــــم ...
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
سلام فهیمه جونم
ممنون مهربونم
تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی
سلام مهربونم
نگاهتون زیباست
شِــکـَــستهـِ پــیمــان__
ماهیــــــــگیر دلـــــــــــــشـ سوختـــــــ
ایــــنـ بار ماهیــــــ بود کــــهـ از تنهــــــاییـ
قــــــــــــــــلابـ را رهــــــــا نمیکــــــــــــــــــــــرد
____________________________
-شکسته پیمان به روز شد-
سلام
ممنونم
چه سخت میتوان گذشت
چه سخت می توان ندید
چگونه می توان درازی سفر به جان خرید
هنوز روشن است انتهای راه
نور را بگیر و جاده را برو
روی خط ممتد حیات خود قدم بزن
یاس را امان نده
ادعا کن و تمام جاده را ورق بزن
آخر سیاه نقطه ای گذار
روزن سپید را شروع کن
زندگی برای رهگذر همیشه روشن است
سلام
سپاسگزار مهرتون هستم