خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

کســــی کـــه ســـــهم تـــو نباشـــد...

خبر به دورتـــــرین نقطـــــه جهـــــــــان بـرسد

نخواست او به من خسته - بی گمان - بـرسد

شکنجــه بیشتر از این که پیش چشم خـودت،

کسی که سهم تــــو باشد به دیگران بـرسد؟

چه می کنی اگر او را که خواستی یـــک عمر

به راحتــــی کسی از راه نــــاگهــان برسد...؟

رها کنـــــی بــــرود... از دلت جـــــــدا باشــد.

به آنــــکه دوست تـــرش داشتـه،بـه آن برسد

گلایــــه ای نکنـــی، بــغض خویش را بــخـوری

که هق هق تــــو مبـــادا به گـوششان برسـد

خدا کند که ... نـه! نـــــفرین نمی کنـم! نکنـد

به او - که عاشـق او بــــوده ام - زیـان برسد!

خدا کنــــد فقط ایـــــن عشق از سـرم بــــرود

خـــــدا کنــد کـه فقط زود آن زمـــــان  برســـد

 

 

                        نجمه زارع

پ.ن:در بازی زندگی یک نیمه را باختم...و درست زمانی که فرصتی دوباره یافتم،در رویای تلخِ شکستِ  نیمه ی دیگر بودم. 

بعد نوشت: خاطرات کهنه مخاطب حقیقی یا مجازی ندارد برای دل خودم هم نیست همه را تقدیم می کنم  به عزیزان خاطرات کهنه ام