من پذیرفتم که عشق افسانه است ایـــن دل درد آشـــنا دیوانــــــه است مــی روم شـــاید فراموشـــت کـــنـم در فراموشــی هــم آغوشــت کنـــم مـی روم از رفتــــن مــن شـــاد باش از عـــــــذاب دیـــدنــــــــم آزاد بـــاش آرزو دارم بفهمــــــــــــــــــــــی درد را تلخـــــــــی برخورد های ســـــــرد را آرزو دارم شبـــــی تنـــها شـــــوی لحظه ای هم غصــه با غم ها شوی آرزو دارم بفهمــــی درد چیــــــست آنکه بشکســته دلـش از درد کیست آرزو دارم دمـــی عاشـــق شــــــوی سینه سوز و هم دم مشکل شـــوی آرزو دارم بفهمـــی عشــــق چیست آنکه هر لحظــه به یادت بوده کیست مــن ســــخن کوتــاه کنــــــم از آرزو آرزویـــــت بــــــــوده هـــــــــر دم آرزو مـــن که در بازی عشـــق باخـــته ام در کنـــج خرابه خانــــه ای ساخته ام در کـــنج خـــرابه به تو مـــن فـکر کنم با هر نفســـــم اســـم تو را ذکـر کنم با ذکـــر تو در دل آتــــش افروخـــته ام در بازی عشـــق عاقبــت سوخته ام
|
پ.ن:من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم .
من که خود افسانه می پرداختم , عاقبت افسانه ی مردم شدم !
وبت قشنگه ...
ادامش بده ...
با اجازتون وبلاگ شما تو وب من پیوند شد !!!
سلام
از نگاه زیبابین شماست
محبت می کنید
گوشه ای گریه میکردم
عابری گفت:
حالت خوبه؟؟؟
گفتم خوبم
تنها تکه ای تنهایی در چشمم فرو رفته...
سلام شادی جونم
اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد ...
راستی از کجا معلوم که همین امروز
آن روز موعود نباشد؟! ...
پس
اعترافهای مهربانی را
به فردایی که شاید هرگز نباشد
شاید هرگز نبینیم
شاید هرگز نیاید
واگذار نکنیم ...
48965236514گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.fd5852.1my.ir
ای دوست مرادیدی؟
همینجابودم همینجا
کنارت
تویه دستهایت
بودم انجا
می دانی که بودم تنها
تنهابودن من
به امید داشتنه توبود
به امید داشتن دستانه گرمت
به امید داشتنه قلبه سنگت
ولی نبود هیچ ترسی درتو
ترسه شکستنه دلم
ترسی که من از اومی هراسیدم
تا نکند
بانداشتنت تنهاتر شوم
دست هایم رانگرفتی میانه دست هایت
می دانم زیاد بودی برایه قلبم
کاش لبخنده خوشت را نمی دیدم
کاش محو عشقت نمی شدم
ای کاش مرا عاشق نمی کردی
سلام
به کسی عشق بورز
که لایق عشق تو باشد
نه تشنه عشق ...
زیرا تشنه عشق روزی سیراب می شود...
"ویکتور هوگو"
سپاس از مهرتون
تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر ...
مثل تقدیر ... مثل قسمت ...
مثل الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت
باز هم سپاس
شاید خطاست !
نگران کسی شوی که نگرانت نیست
حال کسی را بپرسی که بودن یا نبودنت برای او مهم نیست
دلتنگ کسی شوی که دلت را شکسته
دوست کسی باشی که تو را دشمن میداند
گر همین است خطایم ...
بعد از این بیشتر از پیش خطا خواهم کرد...
من خطایم را دوست دارم
میگویند غروب جاییست که زمین اسمان را میبوسد من امشب وهر شب برای تو غروب میکنم پس کجایی اسمان من..........
باز هم سپاس
کُل ِدُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے ...
باز هَم دِلَت میخواهَد...
بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...
بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده ...
هَمِـﮧے ِدُنیاے ِیــِک نَفَر باشــے
سلام عزیز دلم
معشـــــوقه ای پیداکرده ام به نام روزگار
این روزهـــــا سخت مرا درآغـــــوش خویش به بازی
گرفـــــته است
مممنون فدان شم
بہ یادتـم بہ وسعتــ ـ قلبــ ـ کوچکــم ، شـاید کــم باشـد
اما قلبـــ ـ هــرکـس تمام زندگے اوستــ ـ
وبلاگت خیلی قشنگ و جالبه.خوشحال میشم اگه به من یه سر بزنی...
سلام
تار و پودش را از خوبی و مهر
خوش تراز تافته یاس و سحر بافته ام
دوستت دارم را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام
سپاس از مهرتون
افسانه نظز قبلیم رسید؟
سلام قشنگم
نه نرسیده عزیز دلم
ممنون که اومدین ...
وبلاگ خوبی دارین ...
سلام عزیز دلم
فربونت برم
سلام گلم
اره منم مثل تو افسانه مردم شدم
خودمم زیاد افسانه پردازم
سلام افسانه ی عزیزم
افسانه ها همه افسانه پردازند
قربونت دوست خوبم
سکوت که می کنی
تمام دیوارهای شهر
آوار می شود
کمند زلف تو
بر گردنم دار می شود
سکوت که می کنی
تمام غنچه های نشکفته
خونبار می شود
دو چشمم از غمت
جویبار می شود
سکوت که می کنی
روز و شبم
تیره و تار می شود
نگاه آشنای تو
برتنم خار می شود
...
سلام خواهر خوب و مهربانم
سلام برادر خوبم
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام روزها را گریه کردم
بنودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم گریه کردم
سپاس از مهرتون
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
سلام عزیزم
خدایا ….
از اینکه مرا در حد ایوب به حساب می آوری ،
سپاسگذارم … !!
سلام عزیز دلم
آدم باید کاری بکنه که همیشه خودش باشه و در هیاهوی مردم گم نشه.
سلام
سپاس از مهرتون و حضور سبزتون
نه عاشق بوده اند
نه عاشق می شوند
فقط شلوغش می کنند
گنجشک هایی که یک عمر
از این شاخه به آن شاخه پریدت
عادت شان است
سلام دوست عزیزم
شعر زیبا و دلچسبی بود
لذت بردم
مر30
سلام
سپاس از حسن نظر و حضور مهربونتون
باز هم سپاس
عالی بود عالی
دمت گرم دنبال همچین چیزی میگشتم
سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم
سلام افسانه جون
شب زیبایت بخیر و شادی
خوبی خواهرم
ممنون از حضور گرمت
موفق باشی
شبت پر ستاره
سلام سیمای عزیزم
شب زیبای شما نیز بخیر
مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ؟! جواب داد : ” گذشتم ...
ای نوش کرده نیش را بی خویش کن با خویش را
با خویش کن بی خویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را
چون جلوه مه می کنی وز عشق آگه می کنی
با ما چه همره می کنی چیزی بده درویش را
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را
تلخ از تو شیرین می شود کفر از تو چون دین می شود
ار از تو نسرین می شود چیزی بده درویش را
جان من و جانان من کفر من و ایمان من
سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را
ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را
امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را
امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم
وین کار را یکسون کنم چیزی بده درویش را
تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی
خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را
جانرا در افکن در عدم زیرا نشاید ای صنم
تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را
سلام
امروز با هم بودن را تجربه میکنیم
و شاید فردا به یاد هم بودن را ...
پس امروز را بیا زیبا زندگی کنیم
به حرمت خاطرات فردا ...
سپاس هز مهرتون
سلام مهربان معلم
عالیست
پس از یک دهه تلاش و زحمات فراوان در آبان ماه جاری ! به دلمان چسپید .
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
گاه
یکی ،
میرود شاید فراموشش کنند
آن یکی ،
می مونه شاید فراموشش کند
سلام همزبان خوبم
از حسن نظرتون سپاسگزلرم
خوشحالم که به دلتون نشست
انصافا چیدمان شما نیز بسیار زیبا بود
سلام
زیبا بود بسیار زیاد
الان قیافم این شکلی شده ها
چرا چندیست غمگینی عزیزم
یا اینا فخط شعره!
سلام عزیز دلم
قربونت برم من
فقط خسته ام
وبلاگ خوبی دارین ...
عالییییییییییییییییی
سلام سارای عزیزم
مرسی فدات شم
حقیقت ندارد ...
زمانی که انسان پیر میشود ،
از رویاهایش دست میکشد ...
بلکه انسان زمانی که ،
از رویاهایش دست میکشد ، پیر میشود
سلام
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند...
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
سپاس از حضور گرمتون
وقتی معلم میگه :
انصافا چیدمان شما نیز بسیار زیبا بود
غرور شاگرد را به پرواز در می آورد ، معلم هزاران پیچ و خم را می بیند و سپس با حساب و کناب می گوید :
انصافا چیدمان شما نیز بسیار زیبا بود
معلمی که وقتی خود چیدمان میکند خلق میکند :
آدم و حوا را !!!
سلام همزبان خوبم
شما استاد من هستید و من شاگرد کوچک شما
سپاس از مهرتون
خوشبختی،نگاه خداست،دعایت میکنم:خداوندهرگز چشم از توبرندارد...
سلام
سال هاست به خود می گویم :
این نیز می گذرد ...
عمر گذشت و
این و آن نگذشتند...
سپاس از مهرتون
سلام آبجی افسانه وبت بمن یه حس خاص میده که نمیتونم بیانش کنم ولی هم برام شوق و آرزو میاره هم دلتنگی و چشم براه دوست دارم آبجی گلم برام دعا کن
نظر لطف شماست
محبت کردید
محتاج دعای عزیزانی چون شما هستم
سلام
شعر زیبایه دستت درد نکنه ممنونم ب ماهم سر زدید
سلام
نظر لطف شماست
از این جمله خیلی خوشم اومد:
من پدیرفتم شکست خویش را پند های عقل دور اندیش را
موفق باشی
سلام
سپاس از مهر و حضور سبزتون
سلام دوست خوبم.
واقعا راسته عشق افسانست،و برای فراموش کردنش فقط باید رفت....
شبت پر ستاره عزیزم.
سلام عزیز دلم
دلـــم نه عشـــق میخــواد نهـ دروغــای قشنــگ
نـــه ادعــاهای بزرگـ نهـ بـزرگای پــُرادعا
دلــم یهـ فنجــون قهوه ی داغ مـیخواد وتــــورو
که بعـــد از حــرف زدن بـــاهات هیــچ وقت
پشیمون نمیشم خــ ــ ــ ــدااای معتمــدم
مرسی فدات شم
از تمام رمز و رازهای عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده ی مین تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی..
راستی دلم که می شود..
سلام هنگامه ی نازم
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته
آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای
که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !!!
سلام دوست ...
این روزها
این روزهای استخوان سوز
پایان عمر عشق و آغاز جداییست
این لحظه ها
این لحظه های مرگ پیوند
آخر نفس های چراغ آشنائیست
چشمت پر از حرف است و لبهای تو خاموش
سر میکشد از جان تو فریاد بدرود
من بر تو حیران ،
بر تو گریان ،
بر تو مشتاق
پا تا سرم سرد و نگاهم آتش آلود
در دیده ی مات تو آهنگ وداع است
ای وای من ،
در این سفر باز آمدن نیست
ای جان من !
در چشم بی تابم نگه کن
تو می روی اما مرا جایی ببین نیست .
؟
شب و روزت بخیر ...
سلام قشنگم
بی تو محبوسم بز ندانی که نامش زندگیست , حبس زندانی
که جرم مجرمش , دل بستگی ست
افسانه خانوم خواهر خوبم دورود بر شما چه عجب به ما سر زدی نکو که چند روز بیشتر از آخرین بارتان گذاشته باور کنید که دوستانی که در وب به من سر میزند با آنکه آنهارا نیده ام ولی انگار سالهاست میشناسمشون و از نظرهایشان لذت میبرم بیشتر به ما سر بزنید باعث خوشحالی ما میشوید میدانم که گرفتاری زیاد شده به شما هم حق میدهم راستی در مرد آنکه کی این طفلک را به این روز انداخته باید بگویم همان جلاد که بر بام میهنم چنگ انداخته موفق باشی دوست گرانقدر تا دورودی دیگر بدرود
سلام
ببخشید که کمتر سر میزنم گرفتارم
سعی میکنم بیشتر خدمت برسم
ممنون از حضور مهربانتان
سلام
افسانه خانوم
بفرمایید پفک ... طلایی .بدلیل تبلیغی
اسمشو نمی گم
سلام
پفک؟؟؟؟
نوش جان
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر امد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر ارم از دل
وای ، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل اینست که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک ، غمی غمناک است
سلام برادر خوبم
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
سپاس از مهرتون
عشق من !
قلبت را فشرده ام در آغوشم
میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که ...
نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت
تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ،
بیخیال همه چیز، باز کن برایم آغوشت را ...
سلام
عشق با غرور زیباست ...
ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرورت گدایی کنی ...
ان وقت دیگر عشق نیست
سپاســـــــــــــــــ
سلام ممنون از حضور گرمت.
از خدا پرسیدم چی دوست داری؟
گفت :سخاوت
دیوانه گفت: حماقت
غم گفت: ملامت
کوه گفت:صلابت
معشوق گفت: نگاهت
فدای تو که گفتی: رفاقت
سلام
آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو
با یکی تجـربه مـیکـنه ..
دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای
نـمیـتونه تـجـربه کـنه !
بـعـضی حــس هـا ..
خــاص و نــاب هـسـتـنـد ..
مـثـل بــعـضـی آدم ها
سپاس از مهرتون
"راستی خدا"
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
سلام لیلا جان
نیمه های شب بود...
آری!
زمانی که تو خواب بودی و رؤیا های زیبایت را می دیدی...
صدای هق،هق هایم گوش،آسمان را کر کرده بود!
مرسیییییییییی قشنگم
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟
چهار فصل کامل نیست ...
هوای تو هوای دیگریست ....
دفترم را سفید میگذارم ....
بی تو بودن نوشتن ندارد ....
نیستی در لحظاتم ...
ولی لحظه ای بی تو نیست ...
ممنون قشنگم
زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است،مثل رویای یک کودک ناز.
زندگی زیبایی است،مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است،زندگی مثل زمان در گذر است...
سلام
دیشب خسته تر از هر روز بودم…
کاش میشد گوشه ای می نوشتم
“خدایا خیلی خسته ام” ، فردا صبح بیدارم نکن !!!
سپاس از حضور مهربانتان
پشت سرم
حرف بود…
حدیث شد..
می ترسم آیه شود !
سوره اش کنند به جعل !
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل…!!!
سلام
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
دانستم;
باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید
سپاس از مهرتون
بگو که سروده ی خودته تا دیونه بشم.....
سلام جناب حقی
من که شاعر نیستم
شعر از خودم نیست
یادت ای دوست بخیر. بهترینم خوبی؟
خبری نیست ز تو؟
دل من میخواهد که بدانی بی تو
دلم اندازه ی دنیا تنگ است
میسپارم همه ی زندگیت را به خدا.
می سپارم همه زندگیت را به خدا ….
سلام
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..
چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..
سپاس از مهرتون
کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی
به رویش دست میکشیدم
تــو از درونش
با آرزوی من بیرون می آمدی!
سلام
دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
سپاس از مهرتون
تو سراپا ادعایی عزیزم …
انکار نکن !
عشقت را چشیدم طعم کشک میدهد !
سلام عزیز دل
روزهای سختی رو میگذرونم...
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود
نفسم
دنیایم
دلم. . .
خدایا اگه من خدات بودم بعد از این همه حالی که ازم گرفتی
یه حالی ازت میگرفتم که در تاریخ بنویسنش
سلام مرجان عزیزم
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !اما …از چشـــــم هایشان معلوم است ؛که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته
ممنون نازنینم
سلام افسانه جان.واقعا لذت بردم...خیلی عالی بود
سلام سپیده ی عزیزم
قربونت برم من
اره از این شاگرد ها فراوانند . احه پرنده رفتنی است
پرواز را تجربه کن
سلام
سپاس از حضور گرمتون
باید پرواز را تجربه کرد
سلام
شعر زیبایه دستت درد نکنه ممنونم
سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم
سلام آبجی
بسیار زیبا بود مخصوصا (آرزو دارم بفهمــــــــــــــــــــــی درد را
تلخـــــــــی برخورد های ســـــــرد را)
واقعا به دلم نشست
دستت درد نکنه
یا علی
سلام برادر خوبم
از حسن نظرتون سپاسگزارم
سپاس از مهرتون
عاشق نشدی زاهد دیوانه چه می دانی
بر شعله نرقصیدی پروانه چه می دانی
من مست می عشقم ، و از توبه که به شکستم
راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی
تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟
ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی
تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی
روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را
دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی
سلام
تا کوچ اینــهمه رخوت و تنـــهایی
به شانـــه ی کدام مهری می تــــوان آویخت؟
و دست کدامیـــن مهتــــاب را
تا پیـــوند طلوعــی دیگر
می تــوان گرفت؟
پــرسه ی بیـــهوده ایــست
ایــن حوالی
رخـــوت و تنــــهایی
درد مشتــــرک آدمهـــاست
سپاس از مهرتون
سلام .وب شما زیباست .در ضمن دعوتید به خواندن غزل جدیدم......
سلام عزیز دل
نظر لطف شماست ناهید عزیزم
ممنون نازنینم