امشب که یادِ من نیستی
بگذار برایت ترانه ای بخوانم
از آدمکی برفی
که در حسرتت آب شد
و تـــو چشم هــــای خیسش را
به آستین پیراهنت دوختی
ما همیشه کسانی که به فکر ما هستند
رو به گریه می اندازیم
گریه می کنیم برای کسانی که به فکر ما نیستند
و به فکر کسانی هستیم که
هیچ وقت برامون گریه نمی کنند
اینو خیلی خوب اومدی
سلام مهتاب جون
ممنون از حسن نظرتون
سلام
این روزا کامپیوترم به شدت سرما خورده
انشالله می آم
پستت مثل همیشه خوب بود
مرسی که سر زدی خواهر عزیزم
سلام
شما مهاجر (رضا بیگ زاده ) اید یا آقای مهاجرانی ؟
آدرسی از خود نگذاشته اید
هر دو عزیز با نام مهاجر نظر می گذارند
از حضور گرمتون سپاسگزارم ومنتظر حضور گرمتون هستم
این جمله ی بالایی خیلی محشر بود
زیر پوستم حس خوبی به راه افتاد
مرسی
سلام
ممنون از حسن نظرتون
گرمک نوشت های شما هم محشره من طرفدار پراپا قرص گرمک نوشتهای شماهستم
من وقتی وارد وبلاگ شما میشم اول گرمک نوشت ها تونو می خوانم بعد قسمت های بعدی را
سلام
من هم خیلی متاسف و متاثرم به خاطر آنا
خیلی خیلی زیاد برای اون خیلی بد شد خیلی وضعیت شکننده ای داره نمی دونم براش چه کار کنم
خدا بهش صبر بده
از شما هم بخاطر حس همدردی تشکر میکنم
سلام استاد حقی
من هم متاثر شدم
روحش شاد
از شما هم ممنونم
سلام افسانه جونم
مترسک گفت:گندم تو گواه باش مرا برای ترساندن آفریده اند ، اما من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که سهمش از من تنها گرسنگی بود.
در ضمن به دوستتون هم تسلیت میگو امیدوارم غم آخرشون باشه.روح پدرشون شاد
سلام سحر جون
الهی دورت بگردم از حضور مهربونت ممنونم
انشالله که شما وهیچ کس غمی نبینه
ممنون از همدردیت سحر جان
یه پست دیگه با دانلود یه ترانه گذاشتم اگه دوس داشتید
خدمت می رسم
سلام
وقتی دیدم عمو حمید روز معلم را بهتون تبریک گفت کنجکاو شدم بیام و ببینم که شما کی هستید
واقعا هم لایق تبریک هستید
سلام عزیز دل
قربونت برم من
برای آنای عزیزم آپ ردم
خوشحال میشم آنجا ببینمتون
چشم عزیز دل خدمت می رسم
همیشه حرارت لازم نیست...گاهی از سردی یک نگاه میتوان آتش گرفت...
سلام
گاهی از سردی یک نگاه میتوان آتش گرفت...
ممنون از حضور گرمتون
همیشه این طور نیس من همیشه واسه عشقم گریه می کنم
سلام
از حضور گرمتون در خاطرات کهنه ممنونم
خوشحالم که برای عشقتون گریه می کنید
اما!!!!!!!! چرا در وبلاگ شما هیچ پستی نیست؟
هرچقدر گشتم چیزی نیافتم
امیدوارم دلتون هم اینطوری خالی از کینه و ریا و...باشه
آرام که می نشینی روبه رویم
...و آواز میخوانی
دلم میخواهد صدایت را در آغوش بکشم
دست هایم را در مقابل ماه چشمانت باز میکنم
"فا" ها از بین انگشتانم میرقصند و بر زمین میریزند
"ر" ها را بغل میکنم و میبویم بوی ریواس می دهند
...بویش هم مثل مزه اش گس است
"سی" هایت اما مثل دومین سیم آزادانه بالا می روند...
رنگ به رنگ می شوند "سول" ها
...مثل شرم من در اولین نگاه
...گناه دارند...زیرچشمی نگاهشان میکنم
"می" ها را اما...
...بی خیال ...
...
با این پنج تا صدایت را آموختم
صدایت روی خطوط حامل بر جانم نازل شد
و تو هنوز آرام...
...آواز میخوانی...
سلام مجدد خدمت استاد گرامی
از شعر زیبایتان سپاسگزارم
درود بر افسانه
با ا " کوچه ی دل تنگ " برای انا آپم و ترانه برای دانلود
به هیچ چیز دیگری نمی تونم فکر کنم جز تلاش برای برگردوندن انا از این وضعیت شکننده
سلام جناب حقی
خدمت می رسم برای دانلود
شما انسان خوبی هستید از شما به خاطر تلاشتون برای برگردوندن آنای عزیزم از این وضعیت شکننده ممنونم
شما دل رئوفی دارید
موفق باشید
سلام
مدتی نبودم ولی حالا که اومدمو میبینم که چقدر پیشرفت کردید خوشحال شدم
موفق باشید
سلام
از حضور دوباره ی شما در خاطرات کهنه ممنونم
نظر لطف شماست
دوست بدار آنهایی را که در زندگیت نقشی داشته اند...
نه آنهایی را که برایت نقش بازی میکردند
سلام
از حضور وشعر زیبایتان ممنونم
تسلیت مجدد به ANNA
خوا(خواهر)گفت:
حضور محترم افسانه خانم
با عرض ادب جادوی کلامتان مرا بران داشت چند سطری تقدیم نمایم!
ظاهرا سوء تفاهمی پیش امد کرد و شما منظور بنده را متوجه نشده بودید و به گمان خود فکر کردید قصدم سرک کشیدن بوده خواهر خوب من اخه من بی مقدار از پس خودم برنخواهم امد انوقت چطور می توانم در کار شما سرک کشم انها گفت و شنود محلی همراه با طنز ی بود که خواستم حال و هوای "برا" را عوض نمایم به هر حال من گوینده خوبی نیستم اگر بودم شما همان برداشت را می کردید که مد نظر من بوده!در پناه یزدان پاک
خوا
IP: 2.180.24.52
یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت ۱۴
حقی گفت:
خوبه میرفتی این رو به خودش میگفتی بهتر نبود؟
با اجازه ما این شمعاتون را هم به یغما میبریم
سلام
ایراد ندارد خاطرات کهنه از آن شماست
سلام ؛
راستش دارم برای چاپ کتابم اقدام می کنم بخاطر همونه نوشته هامو کمتر می زنم تو وب
سلام
انشالله که موفق باشید