کهنه
کهنه زخم خاطراتت سینه ام راچاک کرد
پیکر بی جان دل را در کناری خاک کرد
سوز دل راگر چه آب فرقتت بر باد داد.
لیک چون یعقوب ما راشهره افلاک کرد
جام وصلت کام دل را جرعه ای مهمان نگشت.
جام درد آلود هجرت سینه را غمناک کرد
لحظه ای بنشین کنارم از شب هجران مگوی
تیره آب حسرتت را جوی دل ادراک کرد
لشکر چنگیز جورش سوی ما گشته روان
آری آن شمشیر در من عزم استهلاک کرد.
با اجل او کرد قصد جان ما گویی دریغ
جان جوهر گونه را از جور خاکی پاک کرد.
ای منو در بحر عشقش پا نهادن خودکشی است
این ندا در سینه آمد تا فلک پژواک کرد.
منوچهر مرادی
سلام
وبلاگ قشنگی داری
مرسی که اومدی پیشم
بازم بیا
سلام
نظر لطف شماست
ممنون از حضور بون
گردنم منتظر حلقه دستان تو بود
بر سر چشمه خراب
لیک دیدم به دو چشم نگران
که دو دست تو گذشت
همچو آبی که روان بود به سوی دگران.
سلام
ممنو نم از شعر زیبایتان
بلاگت خیلی حرفه ایه
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم
امیـــــــــــــــــــــــــد
مرسی که بهم سر زدی
بازم بیا و با نظرت خوشحالم کن
سلام
خواهش می کنم
حتما
مهربان باش
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.
دکتر علی شریعتی