ازسرزمینی می آیم که مردمانش کم از صفا ووفا ندارند
وسرزمین دلهایشان کم ازسرسبزی بوستان بهشت نیست .
در این سرزمین چشمه ای از جنس نور جریان دارد که یاد آور صهبای
بهشت است .کودکانش خندان ومردمانش همه شنگ.ووسعت دیدگانشان
خاک قدمهای زنان آزاد این سرزمین است آسمانش پوشیده ازلکه های ابری ایست
که برای دلتنگی های دیگران می بارد. شاعرانش همه غزل سرایند غزلهایی گویند به وزن دلهای بزرگ و احساسات پاک.امید را می شود در دیدگانش به وضوح مشاهده کرد .
دلهای امیدوارشان همانند دریای بیکران آرام وروشن است . آری اینان
رستگاران افکارغبارگرفته اند که در تپش قلبشان
حرفهایی برای نگفتن ندارند .وتنهایی هایشان رابا هم
قسمت میکنند .وکلبه ی تنهایی من را با چراغ تنهای شب(ماه)
روشن کردند.من صدای تپش قلبشان ر ا می شنوم واگر فرسنگها فاصله
بینشان باشد تپش قلبشان را برای یکدیگر می فرستند. و من همچنان در شاهراه
خیال( Main way) در اندیشه این سرزمین که فراسوی تجسم است
حیرت زده مانده ام .واز خویش گفتن هارا فراموش کرده ام .
فراموش کردم پسر صحرا راکه دلش همانند اقیانوس
بود.فراموش کردم دلنوشته های یک پسر معلول را.فراموش کردم خاطرات کهنه ام را خاطراتی که هیچگاه نتوانستم آنها رابیان کنم و بادیدن شاعران شیرین بیان
غزل سرا اشعار نو ام را با خاطرات کهنه ام در صندوقچه
خیال مدفون کردم.اما هیچگاه فراموش نخواهم کرد افسانه دوعاشق دور از هم اما باهم را این افسانه حقیتها در برداشت.از سین سنبل سبدی ساختم وخاطرات این سرزمین رادر میان گلهای سنبل این سبد جای دادم تاهمیشه بهاری شود یاد وخاطره این سرزمین در نزد من.
ممنون از حضور خندانتان
درود بسیار برشما
کلی شرمنده شدیم با اینهمه تعریفات
شنگ را که بضاعتی نیست تا از شرمندگی
شما بدر آید میگذارم به عهده همان شاعران
توانای غزل سرا تا بیایند و پاسخی درخور اینهمه
محبت برایتان بسرایند .
پ.ن : دیریست که تنهای شب را ندیده ام آیا شما را
از او خبری هست ؟
سلام شنگ عزیز
شما لطف داریدالبته ببخشید من قلم توانایی در نوشتن ندارم . ولی کم کم در محضر شما استادان طریق نوشتن را می آموزم
من هم مدتی است از تنهای شب اطلاع ندادم چندین بار سر زدم اما نبودند
انشاالله که خیر باشد.
بازی شما با الفاظ دیدنی است
اینجا هیچ چیز مجازی نیست همه چیز بوی واقعیت دارد اینجا خودت را با تمام تکه های خودت فریاد میزنید
ممنون از اینهمه زیبایی که با حسن کلام کنار هم چیدید..
سلام خاطره جون
بله دوستان مجازی ما در سرزمین مجازی همشون حقیقی اند وما همه آنها را به مانند یه دوست حقیقی قبولشان داریم ووجودشان را احساس می کنیم .
سرزمین مجازی با خاطرات کهنه و شعرهای نو سرزمین دیگریست
آنجا را تنها در زیر سایه ای از طوبی می توان یافت
ممنون شما لطف دارید
بله آنجا را تنها در زیر سایه ای از طوبی می توان یافت .البته یادتون رفت بگید که در خانه تک تک ما هم این سرزمین را میشه احساس کرد
منوفراموش کردی
الهی
ببخشید
باید بگم توانایی شما در کنار هم گذاشتن دوستان دنیای مجازیتون در غالب یک متن زیبا و تحسین برانگیزه....و خوشحالم که من را هم دردنیای زیبایتان سهیم کردید
شما لطف دارید البته من چندان توانایی زیادی توی نوشتن ندارم هر آنچه است از دیده ونظر زیبای شماست
بسیار زیبا بود
ممنون از حضور گرمتون
سلام
مطلب زیبایی بود تشکر میکنم که در مطلبی را نوشته بودی و در این مطلب اسم وبلاگ منو برده بودی
من از این سرزمین چیز بجز درد -غم -غصه ندیدم
سلام خیلی خوشحال شدم که از خانه مجازیتون خارج شدید وبه سری به این کلبه حقیرانه زدید
امیدتونو از دست ندید باید جنگید . مشکلات برای همه هست خدا بنده هاشو دوست داره فراموشتونم نمی کنه . شما در آفرینشتون هیچ نقشی نداشتید تقدیر اللهی است .
براتون دعا می کنم .محتاج دعا خیرتان نیز هستم
ببخشید اکه نظر قبلی تونو تآیید نکردم چون گفته بودید خصوصیه تآییدش نکردم
ازحضورگرمت سپاسگذازم.
سلام ممنون از حضور گرمتون
خواهش می کنم
سلام افسانه خانوم
ممنونم از اینکه به وبلاگه من اومدین و نظر دادین
شما هم وبلاگه جالبی دارید
من شما رو لینک کردم اگه قابل دونستین من رو هم لینک کنین
تا بعد زد زیاد
www.facebook.com/vahidgolpa
www.facenama.com/golpacity
سلام ممنون از حضور هموطن خوبم
من نیز شما رالینک خواهم کرد.
پس در سایه طوبی خود امشب مرا هم دعا کنید
طوبای من پاییزی شده است
بهار دعای شما می تواند معجزه کند
پس فراموشم نکنید
انشاالله که سایه طوبی شما بهاری بهاریه .
محتاج دعای خیرتان هستم من کوچکتر از آنم که دعایم معجزه کند شما بسیار لطف دارید.اما امید دارم که خداوند صدای کوچکترین وگناهترین بنده اش را می شنود. برایتان دعا می کنم محتاج دعای خیر شما عزیز هم هستم
التماس دعا
سلام افسانه جان
تعریفت از سرزمین مجازی بد جوری به دلم نشست،البته همانطور که بقیه دوستان نیز گفتند ما همه حقیقی هستیم، هرگز دوست داشتن در وادی مجازی جایی نخواهد داشت.وممنون که اسم سرزمین من هم دربین دوستانتان شما جایی دارد.
شما را به برکت همین شبها قسم می دهم که مرا نیز یاد خدا نام ببرید که سخت گرفتار و محتاجم به دعا شما
امشب تمام آینه ها را
صدا کنید. گاه اجابت است رو به سوی خداکنید. ای دوستان آبرودار در نزد حق، درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید.
سلام ممنون از حسن نظرتون
محتاج دعای خیرتان هستم . شما هم مرا فراموش نکنید
التماس دعا
سلام افسانه جان
مرسی از حضورت
محتاجم به دعا
امیدورام ب هر چی ک میخوای برسی
سلام زهرا جان
ممنون از حضورتان
انشاالله شما هم به آنچه می خواهید برسید
سلام افسانه جان
محتاجم به دعای شما
امیدورام ب هر چی ک میخوای برسی
منم محتاج دعای خیرتان هستم
سلام
شرمنده ی همیشگی لطف شما هستم ...
اینبار زیبایی اثری که خلق کردید و نام حقیر را هم در حلقه ی انجمن یاران و همراهان خود درج کردید برای من سعادتی بزرگ بود...
واقعا کار جدید و زیبایی بود و یادگاری ماندگار از دوستی گرانقدر ...
از خلاقیت و ابتکار شما لذت بردم و سپاسگزار مهرتان هستم . افسانه ای ماندگار از افسانه ای ماندگار در خاطر دوستان.
باقی بقایتان ...
عاقبت بخیر و سرفراز باشید....
سلام بر جناب صهبانا
تعاریف شما مرا شرمنده کرد آنچه آموختم در حلقه شما و دیگران خوبانه که قلم توانایی برای آفریدن آثاری زیبا دارید.
ممنون از لطفتون میام یه دوکلمه ادبی صحبت کنم باز کم میارم
به زبون خودمانی بگم از لطفتون ممنونم که با نظرات خوبتون مرا خوشحال می کنید
سعادتمند وسلامت باشید
سلام چه جالب روایت دنیای مجازی رو بیان کردی
سلام
ممنونم لطف شمازیاد
سلام
ممنونم که همیشه بهم سر میزنی
آپ کردی خبرم کن
خرابه مرامتیم
دمت گرم
تا بعد زد زیاد
سلام
خواهش میکنم
حتمآ
یک دندانه اش را دستش گرفته بود و به دنبال دندانه دیگرش
هر جا سرک میکشید : داستانها , قصه ها , اسطوره ها ,
حماسه ها ...میرفت و میرفت تا به افسانه رسید ..افسانه لبخند شیرینی زد که روی گونه اش یک چال کوچک انداخت ..بعد از لابلای خاطرات یک دندانه دراورد و به س
داد ..س گفت : اما این که مال من نیست !
افسانه جواب داد : خوب عیبی ندارد این پیشت باشد
هروقت مال خودت پیدا شد این را پس بیاور !
بعد او دندانه را گذاشت سر جایش ..یکی بالا یکی پایین ؛
قیافه اش جالب و دیدنی شده بود !
س چال روی گونه افسانه را بوسید !
سلام سین عزیزم
خیلی زیبا بیان کردید واقعآ زیبا بود
ممنون از هدیه زیبایتان
سلااااااام افسانه ببخشید دیر شد!
خیییییلی قشنگ بود واااای اونجا که نوشتی :
و من همچنان در شاهراه
خیال( Main way) در اندیشه این سرزمین که فراسوی تجسم است حیرت زده مانده ام....
عالی بوووووود
دستت درد نکنه
سلام فاطمه جون
ممنونم از لطفت
درصندوقچه خیال مدفون کردم .
اما هیچگاه فراموش نخواهم کرد افسانه عشق او را ...
که شاید خیالی بیش نبود...
این مطلب جالبی بود. موفق باشی و ممنون سر بهم زدی
سلام رویا جان
ممنون از نظر بسیار زیبایتان
سلام و درود
انشاله ظهور ان حضرت نزدیکتر از طلوع خورشید فردا باشد
انشااله
به امیدفرجش
سلام
اولا ممنون
ثانیا نوشته ی ادبی فوق العاده قشنگی بود و من امیدوارم روزی فرا رسد که با حضور وبلاگ نویسانی این چنین دیگر جایی برای سایت و وبلاگهای که فقط مزخرفات به خورد ملت میدهند نباشد! امیدوارم همچنان محکم و استوار به کارتان در سرزمین مجازی ادامه بدهید!
در ضمن برای تعبیری که در مورد من به کار بردی: به خدا من این همه نیستم!
باتشکر پسر صحرا
سلام
ممنون از لطفتون
شما مرا با تعریفهاتون شرمنده کردید
اگر عمری باقی بود ادامه خواهم داد اما با بازگشایی مدارس و حضورم در در کلاس درس و پرداختن به کار تعلیم وتربیت این حضورم کمی کمرنگتر خواهد شد .از حضورتان بسیار ممنونم
بله واقعاًعالی بود وهمینطور جالب
ممنون دیبا جان
سرزمین مجازی زیبا با دوستانی بهتر از آب روان وخدایی که در این نزدیکی ست برای خود دارید .
پایدار باشید وبرقرار
ممنونم فریاد عزیز
شماهم پایدار باشید
سلام اگه مایل بودید تبادل لینک کنیم به سایتم سر بزنید و اونجا خبرم کنید...ممنون
سلام و درود ممنون از حضورسبزتون
منتظر حضور دوبارتون هستیم.[گل]
سلام رهگذر گرامی
من نیز ازتون سپاسگزارم