مـــــن نــــــه عاشــــــق هستــــــــــم ونه محتاج نگاهــی که بلغزد بر مــــن من خودم هستم و یک حس غریـــب که به صد عشق و هوس مـــــی ارزد من خـودم هستــم و یک دنیا ذکـــــــر کــــــــــــــــه درونــــــــــم لبـــــریـــــــــز شـــده از شــــعر حقیقــت جویـــــــی مـــــــــــن دلـــــــــــم می خــواهـــــــد ســـاعتـــی غـــرق درونـــم باشـــــــم عـــــــــــاری از عـــــــــاطفـــــــــــــه ها تهــی از مـــوج سراب دورتر از رفقـــــا خالــــــــــی از هــــــــــرچــــه فِــــــراق مـــــن نــه عـــــاشــــــق هستـــــــــم نـــــــه حــــزین ِغـــــم ِتنــهاــــــیی ها مـــــــن نــــه عـــــاشــــق هســـــــتم ونـــه محــــتاج نــــــوازش یا مهــــــــــر من دلم تنگ خودم گشـــــته و بـــس مـــــــنشینیـــــد کنـــــــــــــــــــــــــارم پــیِ دلجـــویی و خـــوش گفتـــــــاری که دلم از سخنان غم و شـادی پر شد من نه عاشق هستم ونه محتاج ِعشق من خــــودم هستــــــــم و مِـــــــــــی با دلم هستـــم و هم سازیِ نِــــــــی مستـــــــــی ام را نپــــــرانید به یــــک جـــــــــــــــملة....«هـــــــــــــــــــــــــی | |
پ.ن:من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم زیرا من درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند
تو رفته ای و من از تنهایی
ککم هم نمیگزد دیگر
.
.
.
.
.
.
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی..!!
سلام
مثل آدم عاشق
یک جا بنشین
دلم گیج رفت
انقدر ...
دور خیال من نچرخ
سپاس از مهرتون
تو از کدام قبیله و تباری ؟
قهر تو ترنم باران
بر شوره زار قلب های بیابان
خشم تومرهم ،درد ناگفته پنهان
دست تو نوازش زخم های کهنه یاران
پیرهنت پوشش درختان عریان
تو از کدام قبیله و تباری ؟
ترانه تو ، نزول آیه های ایمان
بر باور دوستان
نفس های تو
نسیم عطر بهاران
در فصل زمستان
تو از کدام قبیله و تباری ؟
پر پروازت پهنه آبی آسمان
بودنت نیاز افسانه حیران
شهد شیرین لبت
می ناب ساقی غمان
...
سلام برادر خوبم
سپاس از مهرتون که مثل همیشه زینت بخش خاطرات کهنه ام شد
کسی که نشسته است
همیشه خسته نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید خسته باشد
شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد
کسی که نشسته است
حتماً گم کرده ای دارد…
سلام نازنینم.
خیلی سخته عاشق نبودن اما ارامشی خاصی داره...
سلام عزیز دلم
هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
ز عشق آتشین تـو به سـوز دیگرم امشب
به رویائی که می بینم که تابی بـرسـرم امشب
چو قرص ماه آتشپاره افتی در برم امشب
به دستان تو می بخشم تن عصیانگرم امشب
بیا در بسترم امشب
برای حس گـرمایت به حسرتگاه تنهایم
به بستر بی تو می سوزم ، به آتشگاه بیجایم
چو شاخ عشق تر روئیده این حرص زیبایم
که داغ بوسه هایت گل زند بر پیکرم امشب
بیا در بسترم امشب
به روی شانه هایت ریز ، عـطـر تـازه ی مـویم
به دور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
به تنگ سینه ات بفشار جسم داغ و خوشبویم
به شعرم بهر آغوشت خودم عریان ترم امشب
بیا در بسترم امشب
فرار از خود نمایم در برو ودوش تو می گردم
ز هر سو در تو می پیچم ، عسل نوش تو می گردم
به شور وشوق سرمستی هم آغوش تو می گردم
دوتا پیکر یکی گردد ، تو را در خود برم امشب
بیا در بسترم امشب
سلام
خدایا
....
دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت !
نزدیـــک ؛
بی خطــــر ،
...بخشــــنده ....
...
بی منّـــــــــــــــــت ... !!!
سپاس از حضور گرمتون
سلام افسانه جان
خوبی خواهرم
شب زیبایت بخیر و شادی
ممنون از حضور سبزت
بسیار زیبا و پر احساس نوشتی
موفق باش
شبت پر ستاره
سلام سیمای عزیزم
شب شما نیز زیبا و آسمانی
قربونت نازنینم
یه جاهای هست که
نتوان نقاشی به
کامنت گذاشت و
این پست تو
معلم مهربان همان جایی است که بر من نقاشی نیاد جز همین نوشتار
قرار من به خودم این است که تمام و تمام کامنت های این پستت را با پاسخش بخوانم شاید در پایان بتونم یک خط نقاشی داشته یاشم .
سلام همزبان خوبم
محبت می کنید
سکوت شما دنیایی از حرفهای ناگفته است و دیوانی از نقاشی های زیبا و حضور سبزتون بر دیده ی منت
در کـــلاس درس خــــدا؛
آن هایـــی که نالــه می کننـد، رد می شونــد؛
آن هـــایی که صبـــر می کنند، قبـــول می شونـــد؛
آن هایـــی که شکـــــر می کنند، شاگرد ممتـــاز می شوند
مهربانی را بیا قسمت کنیم
من یقین دارم به ما هم می رسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم می رسد...
سلام
انسان ها هر از چند گاهی ،
از جایی می افتند ؛
از لبه پرتگاه
از پا
از این طرف بوم
از دماغ فیل
از چاله به چاه
از عرش به فرش
از چشم...
سپاس از حضور گرمتون
سلام حالتون چطوره
سلام
ممنون از لطفتون من خوبم
هرچیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر بیایی...
رفته ام!!!
سلام دوست خوب من
زیبا بود مر30
سلام دوست گرامی
نظر لطف شماست
سپاس از حضور گرمتون
واااای افسانه جان من وبلاگتو خیلی دوست دارم عزیزم
خیلی با سلیقه ای خانومی
سلام شادی جون
قربونت برم من
عزیز دلمیییییییییییییییییییییی
زندگی دفتری از خاطره هاست،
چشم تا باز کنیم، عمرمان می گذرد،
ما همه همسفر و رهگذریم، آنچه باقیست فقط خوبیهاست
سلامـــــــ
به جرم کدام گناه به تبعیدگاه تنهایی فرستاده شدم...؟؟؟
حتی شاخه گلی نیست که دل به دیدارش خوش کنم...
حضور گرمتان را سپاســـــــــ
مهربانی تا کی...؟
بگذار سخت باشم و سرد...!
باران که بارید...چتر بگیرم و چکمه...!
خورشید که تابید...پنجره ببندم و تاریک...!
اشک که آمد...دستمالی بردارم و خشک...!
و نیشخندی بزنم و سوت...
سلام.خیلی قشنگ بود
سلام سپیده ی قشنگم
دستانــم شایـد ،
امــا . . . دلــم به نوشتـن نمیــ رود ... ؛
ایـن کلمــات بـه هـ م دوختــه شــده کجـا ،
احسـاسـات مــَن کجـا ،
ایـن بـار امــا ،
نخـوانــده مــَرا بفهــم ...
مانی میرسد که درآن سر پناهدیگر نیست
در جایی پرت به جایش خانه ای تنهاست
با زمستانی سردسرد و تابستانی سوزان
خانه ای سراسر خاک گرفته و لانه عنکبوت ها گشته
جایی که نامه های عاشقانه آتشین خاکستر می شوند
و عکس ها رنگ می بازند
آدم ها طوری آن جا می روند که به گورستانی
باز که می گردند دست ها را با صابون می شویند
اشکها روانشان را پاک کمی کنند و سخت آه می کشند...
سلام دوسته نازنین
واقعا مطالب زیبا و عالی بود
جدا خسته نباشین
لذت بردم
مرسی سر زدین
موفق باشین
سلام دوست عزیز
ممنون از حضور گرمتون و حسن نظرتون
اما کاش آدرس می گذشتید تا می دانستم خدمت کدوم عزیز رسیدم
قاشق...قاشق
محبتت را
در فنجان یادم حل کن
میخواهم خاطراتی
"شیرین"
از تو به یادگار بماند
سلام عزیز دلم
خوبی؟
دلتــ ڪہ گـرفتـہ بـاشـد ؛
بـا صـداﮮ دستفـروش دوره گـرد همـ
گـریـہ مـﮯ ڪنـﮯ !
چـہ بـرسـہ بـہ صـداﮮ بـاروטּ
سلام افسانه جووووووووووون
امشب دلم خیلی گرفته...
زیادی خیلی...
از بهترین دوستم واسم فقط ی خاطره مونده...
کاش اینجوری تموم نمی شدیم...
سخته...
خیلی سخت...
خیلی خیلی سخت...
کاش میشد سرمو رو شونه هاش بذارم و هرچی تو دل تنگم مونده بهش بگم...
اما حیف...
اون منو نمیفهمه...
سلام قشنگم
دستــــت را بیـــــــاور ....
مردانه و زنانه اش را بی خیـــــــال
دســـــت بدهیم به رسم کودکــــــــــی ...
قرار اســــــت هــــوای هم را بی اجــــــــازه داشته باشیـــم
عزیز دلمیییییییییی
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تورا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت :
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
سلام
تعبیر حرفهای من
تعبیر همه دلخوشی های زندگی ست
تعبیر حضور نور در سجاده خیال
و شکفتن اولین شکوفه،در آغاز فصل سرد
سپاســـــــ
منتظر هیچ دستــــــــــی
در هیچ جای دنیـــــــــــــــا
نبــــــــــــاش ،
اشکهــــــــایت را
بادســــــــت خودت
پــــــــاک کــــــــن ،،
همــــــــــه رهگذرنــــــــد ..
سلام بهار مهربانم
بـــرگ پـــاییــزی
راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط….
وقـتی می دانـد
درختـــــــــــ…
عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد…..!
عزیز دل ممنونم
چه زیباست که تو تنها نیاز من باشی
و چه عاشقانه است
که تو تنها ارزویم باشی
و چه رویایی است
این لحظه های ناب عاشقی
و من همه زیبایی عاشقانه و رویایی را فقط با تو حس میکنم
چه فرقی می کند
ساعت را به عقب بکشم
وقتی حسرت هایم تکراریست....
وقتی نگاهت دیگر بر نمی گردد
وقتی صدایت دیگر مرا نمی خواند
چه فرقی می کند این عقربه ها برگردد
...وقتی ثانیه به ثانیه اش بی کسی ایست
وقتی چشمان خیره ام سالها
برای گذشتن همین دقایق وقت گذشته اند
باز هم سپاس گل زیبای من
مرسی عزیزم
عالیه
سلام گل زیبای من
قربونت برم من
تو همیشه ابتدای من بوده ای
سر آغازِ تمام ِشروع هایِ دوباره ام؛
من
خودم را
بغض هایم را
دردهایم را
دلتنگی هایم را
تلخی ها و کابوس هایم را
و هر آنچه مرا از من دور کرده است
به مدد دستهای تو
کنار زده ام
و از نو آغاز کرده ام
.
دلم گریستن میخواهد و ...سکوت!
و تو را
که نگفته همه چیز را میدانی
آپم
سلام ترانه ی عزیزم
شـهـــامــت مــی خـواهــد
ســـــرد بــاشــی
و گــرم لبخنــد بزنـــی
سپاس از مهرتون
خذمت رسیدم
سلام
ممنونم بهم سر زدی
بازم بهم سر بزن
مرسی
منتظرتما
نری حاجی حاجی مکه
سلام
مرسی زیبا بود....
نری حاجی حاجی مکه یه سر بمن بزن
سلام
سپاس از حضور گرمتون
درد می کشم،
از این به ظاهر آدمها که نمی فهمند
و خود فکر می کنند خیلی می فهمند
و من آرام نگاه تلخی می کنم،
لبخند تلخی می زنم
و آرام درد می کشم،
سکوت می کنم....سکـــــــــــــــوت !!!
سلام دوست گرامی
سپاس از مهرتون
خسته... تنها... به صندلی تکیه داده ام...
به دیواری پر از قاب های خالی نگاه میکنم...
صدای یکنواخت تیک تیک ساعت... ویرانگر سکوت مبهم اتاق...
در پی آرامش... آرامشی ابدی...
آیا این همان جهنم موعود است...؟
یا پیش درآمدی بر حضور دائمی در دوزخی جاودان...!
سلام افسانه بانو
خوبی عزیزم
خیلی خوشگلناک بود پستت
دست گلت درد نکنه
مواظب خودت باشیا
بووووس
سلام لیلی عزیزم
قربونت برم من خوبم
تو خوبی؟
منم بوسسسسسس
پاییزی ترین ماه سال....
قشنگ ترین ماه خدا...
پاییزو دوست دارم...
عزیز دلم
من نیز پاییز رو دوست دارم
غروب آفتاب بشارت تاریکی سرد اتاق را میدهد...
و من هچنان خیره به دیوار...
منتظر...
تا لحظه پرواز...
تا دیار موعود...
تا هیچ....
توی آسمون همیشه از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره ، پس هر وقت آسمون دلت ابری بود با دنیا نجنگ ، فقط اوج بگیر
ترجیـــح میــدم تو زندگیم
اسم یک سـری رو " غریبـــه " صــدا کنـم ...
کـه وقتــی از پشــت خنجر میزنن
با خودم بگـم: بیخـــیال ...
از غریبــــه بیشــتر از این انتــظار نمیـــره..
بز هم سپاس
سلام خوبی؟
ممنون از کامنتت قشنگ بود....
سلام
تمنا م کنم
منم از شما مممنونم
خودمو گرم میکنم با یه لیوان ودکا
بسته نیمه خالی سیگارمو از رو میز ور میدارم
صدای موزیک رو کم میکنم که واسه خودش بخونه
شلوارمو پام میکنم و دکمه های بالای پیرهنمو نمیبندم
یکنفر دم در منتظرمه
باید عجله کنم
چند روزی هست که اومده تو زندگیم
قراره که با هم بریم کمی قدم بزنیم
دو نفری خیابون ها رو راه بریم و از کنار با هم بودن لذت ببریم
باید موبایلمو خاموش کنم ، از صدا خوشش نمیاد
سکوت، بارزترین خصلتشه و من شیفته همین آرامشش شدم
آهسته درو باز میکنم
طبق معمول پیرهن زردش رو پوشیده
خیلی بهش میاد
این پیرهن لوندش میکنه
دستش رو حلقه میکنه دور دستم
چه آرامشی!
باید از این دقایق با لذت استفاده کنم
تضمینی وجود نداره که تا آخر باهام بمونه
راه میفتیم
دور میشیم
میخندیم
میرقصیم
می ایستیم
به هم نگاه میکنیم
تو این روزای بی کسی جفت خوبیه برام
اسمش رو صدا میکنم
بر میگرده
دوباره صدا میکنم
میخنده
و باز هم صدا میکنم
و بلند تر میخنده
به راستی که اسم "پاییــــــــــــــــــــز" برازندشه
سلام نرگس مهربونم
سکوت می کنیم....
به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !
سکوت می کنیم...
به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !
سکوت می کنیم...
برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . . .
و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !
سکوت می کنیم !
آخ !
دیدی چه شد ؟!
من با همین کلمات سکوتم را شکستم....
ممنون نازنینم از حضور مهربونت
دلم گرم است ،
میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم برایت من ، خدا را آرزو دارم . . .
سلام لیلای عزیزم
می خندمـــ !
تظاهـــــر به شـــادی میـ ـ ـکنم !
حرفـــ میزنمـــــ مثلـــ همه ...
اما ...
خیلیـ وقت استـــــ مرده امـــ !
خیلیـ وقت استـ دلم می خواهد روزه ی سکوتـــــ بگیـرم
دلم می خواهد ببـــــــارم ...
و کسیـــ نپرسد چرا ... !
این روزها ادایـــــ زنده ها را در میـــــــآورم ...
مهم نیست چه اندازه ای هستی
مهم اینه که واسه حقت بجنگی
باز هم سپاس قشنگم
لحظــــه ی دیـــدار نـــــزدیک است
بـــاز من دیوانــــــه ام مستـــــم
باز میــــلرزد دلـــم دستـــم.
باز گویــــی در جهان دیگری هستــم
های! نـــخراشی به غفلت گونــــــه ام را ٬تیغ !
های نپــــریشی صفــــای زلفکـــــم را٬دست !
و آبــــرو یم را نریــــزی دل !
ای نــــخورده مست !
لحظه ی دیـــدار نزدیک است
سلام
مهربانی جاده ایی است
که هر چه پیش تر روند خطرناک تر می گردد
نمی توان بازگشت...
اما لحظه ایی باید درنگ کرد و شاید چند گامی بر بیراهه رفت
مدتی است بر جاده ی هموار می رانیم
حرف های نزدیک دارند فرا می رسند
خطرناک است.
سپاس از مهرتون
سلام آبجی
واقعا به دلم نشست
دستت شما درد نکنه
یا علی
سلام براد خوبم
نظر لطف شماست
از حضور گرمتون سپاسگزارم
.
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی …
سلام
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
سپاس از مهرتون
.
انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟!
بعضی حرف ها را نباید زد
بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد !
باز هم سپاس
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد...
یا آن که گدایی محبت شده باشد...
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است...
بگذار که آیینه نفرت شده باشد
سلام مرجان عزیزم
مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از
سکوت است سکوتی که اگر نمایان شود
عالمی را به آتش می کشد در پس پوسته ی
حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است صدها جلد کتاب
یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد
شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکندودیگری را می کشد
من بودم
تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی
و
می فهمیدی وقت دلتنگی
یک آه چقدر وزن دارد...
سلام بانو
سلام و سپاس از حضور گرمتون
سوار
خاموش ایستادهاست
و یالِ بلندِ اسباش در باد
پریشانمیشود.
خدایا خدایا
سواران نباید ایستادهباشند
هنگامی که
حادثه اخطارمیشود.
کنارِ پرچینِ سوخته
دختر
خاموش ایستادهاست
و دامنِ نازکاش در باد
تکانمیخورد.
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان
نومید و خسته
پیر میشوند.
...احمدشاملو...
سلام
از حضور خوبتون ونظر زیباتون در داستان راز شب چهارده بی نهایت سپاسگذارم [ گل]
سلام
تمنا می کنم
من نیز از حضور سبزتون سپاسگزارم
تازه جرأت گفتنش روهم نداشت
"دل : اگه بهش بگم دوست دارم و اون توجهی بهم نکنه چی"
واقعاً میمردم ،
وای از دست این غرور لعنتی که هرچی میکشم از اونه
بارها سعی کردم بگم اما
تا لبانم از هم باز شد دوباره مهر خاموشی بر آن خورد
دلی که تو معشوقش بودی ....
اما گناه او چیست ؟؟؟
دلی که نمیدانست برای عاشق شدن باید قلبی عاشق را دید ...
دلی که لحظه ای بی تو بودن را ندید
و حالا دیر زمانی است که تنهاست ...
رفتی ...
خدایم پشت و پناهت
سلام و درود
حالم خراب است
حال پرنده ای را دارم
که درب قفس به رویش گشوده اند
اما حس پرواز ندارد
عمری به قفس خو گرفته پرنده ای که با آسمان غریب است
درد دارد از نسل آسمان باشی
ودر جهنمی به نام زمین
اسیر بمانی
هوس رهایی
در وجودت موج بزند
اما عادت کنی به اسارت
سپای از مهرتون و حضور گرمتون
عشق آنقدربه دلم فشارمیاره...
از وقتی بزرگ شدم دیگه بی خیال همه چیز شدم
غم و شادی هیچ نقشی در زندگیم نداشت
چون زندگی برام یه نواخت شده بود
تا اینکه یه روز زنگ در نواخته شد
وقتی در را باز کردم عشق بی تعارف وارد شد
و جایگاهش را در مرکز دلم پیدا کرد
از آن روز مثل بچه ها حساس شدم
با کوچکترین احساس خوشی می خندم
و با کمترین بی مهری یار می گریم
از بس بچه شده ام دل بچه ها هم به حالم می سوزه
نازم می کنند و برام شعر اتل متل می خونند
عشق آنقدر به دلم فشار میاره
که حتی خنده هام هم رنگ غم دارند
ولی من این غمو با دنیایی از شادی عوض نمی کنم
من این غمو دوست دارم چون عشقو دوست دارم
بعضـی وقتـا آدمـا یـه کـاری میکنـن
کـه دیگـه نمیتـونـی دوسشـون داشتـه بـاشی
ولــی عجیـب دلــت واسـه دوسـت داشتنشــون تـنـگ میشــه
باز هم سپاس
به یادت هستم ولی شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دلم...
سلام فرشته ی مهربان من
آن که زیبایی خرد را ندید ،
گرفتار زیبایی آدمیان شد ،
و بدین گونه از هر چه داشت ،
تهی گشت .
ممنون مهربانم
سلام.ممنون که سر زدید.
وبتون خیلی زیباست
سلام
تمنا می کنم نظر لطف شماست
سلام افسانه جان شعرش باحال بود
سلام زهرای عزیزم
قزبونت برم من
”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
سلام نسیم مهربانم
گاه باید گفت :
از دست خویشتن فریاد ....!
عزیز دلمییییییییییییییی
مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.
سلام بزرگوار
تا کوچ اینــهمه رخوت و تنـــهایی
به شانـــه ی کدام مهری می تــــوان آویخت؟
و دست کدامیـــن مهتــــاب را
تا پیـــوند طلوعــی دیگر
می تــوان گرفت؟
پــرسه ی بیـــهوده ایــست
ایــن حوالی
رخـــوت و تنــــهایی
درد مشتــــرک آدمهـــاست
سلام دوست من
تمام راه را برای رسیدن به آرامش دویده بودم ..//
امّا غصه مرا در بر گرفت از آن لحظه که ..//
دیدم آرامش تنها همان لحظه هایی بود که ..//
با خدایم در حال نیایش بودم ..//
و من غافل بودم .!//
بدرود [بدرود]
سلام رویای خیس من
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ...
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد !
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ...
خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد!
شکسپیر
تو شمال...من جنوب!!
کاش یکی نقشه را تا کند!!!
سلام بهاره ی عزیزم
گفت کدام راه نزدیکتر است؟
گفتم به کجا؟
گفت به خلوتگه دوست
گفتم تو مگر فاصله ای میبینی بین دل و آن کس که دلت منزل اوست....
ممنون نازنینم
به راه عمر صدها غصه دیدم
سفرکردم حکایتها شنیدم
نفهمیدم چه شد تا اینکه روزی
سرکوی رفیق بازی رسیدم
به هرباغی رسیدم از سر شوق
زهر دسته گلی یه شاخه چیدم
ولی افسوس با هرکه نشستم
رفاقت کردمو خیری ندیدم
چشام بارونی و قلبم شکسته است
از این دنیاو اهلش دل بریدم.....
.
.
.
. از لیوان به لیوان شکسته فکر میکنی
از آدمها به کسی را که از دست داده ای
به کسی را که به دست نیاورده ای
همیشه چیزی که نیست
سلام
عشق مثل عبادت کردن می مونه؛
بعد از اینکه نیت کردی دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی ...
مهرتان را سپاس
هوای خوب
مثل
زن خوب است
همیشه نیست
زمانی که هم است
دیرپا نیست.
مرد اما
پایدار تر است.
اگر بد باشد
می تواند مدت ها بد بماند
و اگر خوب باشد
به این زودی بد نمی شود.
اما زن عوض می شود
با
بچه
سن
رژیم
حرف
ماه
بود و نبود آفتاب
وقت خوش.
زن را باید پرستاری کرد
با عشق.
حال آن که مرد
می تواند نیرومند تر شود
اگر به او نفرت بورزند!
سلام
ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻨﺪ،
ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ،
ﺣﺎﻻ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ، ﮐﻪ [ او ] ﭼﻪ ﺯﺟﺮﯼ ﻣﯿﮑﺸﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻫﯿﭻ،
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
سپاس از مهرتون
سلام
خیلی جالب بود
میتونم کپی برداری کنم
خوشحال میشم به من سر بزنید
سلام
ممنون از حسن نظرتون
ایرادی ندارید خاطرات از آن شماست
خدمت می رسم
وبتون خیلی زیباست اما چقدر غمگینه
سلام عزیز دلم
قربون نگاه مهربونت