خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

دوستــت دارم را مــن دلاویزتــرین شــعر جـــهان یافتـــه ام

 

از راه که رسیدی نگاهت غریب بود،  

 من با غربت نگاه تو همسفر شدم  

 خیلی وقت است که با تو زندگی می کنم  

یعنی ، چشم هایم را که می بندم تو می آیی!

 شب ها همیشه عجولم برای خواب !...  

برای خواب که نه ، برای بستن چشم هایم و  

آمدن تو !!چشم هایم را می بندم و انتظارت را  

می کشم ! تو  می آیی ...!  

این است زندگی من ! باورت می شود ؟ 

آشفته می نویسم امشب ؟؟ تو ببخش...  

به دل نگیر معنای دل ! امشب هم از آن شب  

های  دیوانگی ام است ..

کمی که بنویسم ، آرام می شوم ... 

حالا که من نشسته  ام و برای تو    

می نویسم تو آروم بخواب .. 

آرامش تو اوج آرزوهای من است ... 
 

 تو نمی دانی اما من هنوز هم    

 

تــــو را دوستـــــــــ  دارمــــــــ

پ.ن ۱: تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئـــــــــــــــــو​لی ...

پ.ن ۲: انسان در حال گریه به دنیا می آید و وقتی به اندازه کافی گریه کرد می میرد

نظرات 594 + ارسال نظر
جوانه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.javanejaberi.blogfa.com

خوب قربونت برم دلیلش رو نگفتی


یعنی چی اونوفت؟؟

مردم از کنجکاوی

تا الان توی وبت بودم خوبه خوش سلیقه ای


حالا بیا بگو چیه ؟ آفرین دختر خوب

دلیلشو در جواب کامنت تون نوشتم

افسانه است دیگه

همه از علایم خستگی دیگه

قربون نگاه مهربونت

فاطی چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ

لینک شدی گلم

قربونت برم من

جوانه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.javanejaberi.blogfa.com

دوست جون!!

چی می گی؟؟ خوبی که؟؟؟

جواب نمی دی نه؟؟

خوب بگو راه گم کردم و خلاص دیگه...

جالبه توی لینک ها هم آشنا ندیدم

جان من کی هستی؟؟

جواب دادم به خدا

هم اومدم وبتون جواب رو نوشتم هم در کامنت تونو در پستم جواب دادم

من افسانه ام دیگه

جوانه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.javanejaberi.blogfa.com

باشه مرسی


اشتباه جالبی بود

خوشحال شدم از اشنایی باهات

گاهی از این اشتباهات بکن دوست جان

خوشحالم از پی نوشت هامم خوشت اومده!!

بدرود دوست عزیزم

جالب!

ای شیطون نکنه منتظر کسی هستی؟

حتما

بدرود

ی دوس چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام عزیز دل
خعععععععلی گلی
آهنگ وبلاگت قشنه
دوسیییییییت دارم

سلام عزیز دل افسانه

عزیز دلمی

منم دوستت دارم

محسن چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ

رفتار من عادی است
اما نمیدانم چرا این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند
از دور می گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری


محسن چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://kalej-mohsen.blogfa.com/


رفتار من عادی است
اما نمیدانم چرا این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند
از دور می گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری

سلام

قرارمان فصل انگور....!
شراب که شدم تو بیا.....
من جان می آورم تو جام.......

سپاس از مهرتون

دل ارام پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ http://www.delaram69.blogfa.com

"درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی،ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند"

سلام عزیز دل


گاهے باید به دور خود

یک دیوار تنهایے ڪشید

نه براے اینڪه دیگران را از خودت دور ڪنے

بلڪه براے اینڪه ببینے براے چه ڪسانے اهمیت دارے ڪه

این دیوار را بشڪنن

رها پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://man-oou.blogfa.com

ممنون از شعر زیبات

سلام قشنگم
قربونت برم من

شکوفه بارونی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ق.ظ


از حضورتون ممنونم

بازم بیا اون طرفا گلم

سلام شکوفه ی زیبا

تمنا می کنم

حتما

اما من آدرس رو ندارم

mina پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ق.ظ http://www.jimidandooni.blogfa.com

قول داده ام...


گاهـــــــی


هر از گاهـــــی


فانـــــوس یادت را


میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم


خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛


هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره


میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم


اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد

سلام عزیز دل افسانه

بعــב از ایــنکـﮧ بــآزے بآ اِحـسـاسَم تمـآمـ شـٌـב ، آטּ را سَر جـآیـــش بگــذار لطفــاً ..

قربون نگاهت

علی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:23 ق.ظ http://www.pesarashegh90.blogfa.com

شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود

و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما

شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد
و بالا مى رود.

یلدا مبارک[گل]

سلام

بِـﮧدِلَمـ دَستـ نَزَטּ!

آنرا مے شِکَنے...

تَنهآیے امـ را بَرهَمـ نَزטּ"פֿُـُرבَش مـیکنیـ...

فَقَّط بُـ ـ ــرو وَ بُگذار آسمآטּ زِندگے امـ .

تیرهــ وَ تآر بآشَـב.........

یلدا بر شما نیز مبارک

سپیده پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ق.ظ http://bar0on.blogsky.com

به صد یلدا الهی زنده باشی...انار و سیب و انگور خورده باشی...
اگر یلدای دیگر من نباشم، تو باشی و تو باشی و تو باشی...
یلدا مبارک

راستی با اجازه لینکتون کردم

گل سکوت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ق.ظ http://sokoutgah.blogfa.com

بزرگ که می شوی
غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند
دردهایت نیز همین طور
…غافل از آنکه لبخندهایت را
در آلبوم کودکیت جا گذاشته ای

سلام عزیز دلم

هستند کسانی که ...
از شدت دلتنگی به کما رفته اند
حرف نمی زنند ...
راه می روند ...
...نفس می کشند ..........
ولی چیزی حس نمی کنند
فقط فکر می کنند و ..
فکر می کنند و ...
فکر می کنند

یلدا بر شما نیز مبارک

قربون محبت تون

مصطفی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:25 ق.ظ http://ghadamhaye-barani.mihanblog.com/


به من توجه کن

دلیلش مهم نیست

برایم دلسوزی کن

دلیش مهم نیست

سالهاست که این من تنها ...

دلش مهربانی می خواهد

تو اسمش را هر چه می خواهی بگذار

حتی ترحم

فقط باش و مهربانی کن

دلیلش مهم نیست....

سلام

همیشه تـــوها میروند و

من ها تنـــها می شوند . . .

اما این بـــار

من میـــروم و

تـــو با کسی دیگر

مـــا می شوی . . .

سپاس از مهرتون

تمنا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ق.ظ http://tanhayamkhodabeto.blogfa.com



هنگامی که در زندگی اوج میگیری،

دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی.

اما هنگامی که در زندگی، به زمین می خوری،

آنوقت تو میفهمی که دوستانت چه کسانی بودند یا هستند ...

آری گاهی شکست از پیروزی مفیدتر است ...


وایـــــــــــــ خیلــــــــــــــی وبت قشنـــــــــــــگه

سلام تمنای من

این لحظه را به خاطر بسپار
که می گویم
دوستت دارم
شاید فردا
با طلوع دوباره خورشید
چشمانت را که باز کردی
من
یادِ دوست نداشتن های تو
افتاده باشم ...

مممنون نازنینم

راضیه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:34 ق.ظ http://gelare88.blogfa.com

مرسی سر زدی
وبت قشنگه با تیادل لینک موافق بودی خبرم کن

سلام عزیزم

قربونت برم

سکوت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ق.ظ http://www.physics-mm.blogfa.com

بگذار همیشه یلدا باشد
سور و غزل و ستاره برپا باشد
من آمده ام که میهمانت باشم
در کرسی مهربانیت جا باشد


یلدا مبارک[گل]

سلام

قول داده امــــ
هنگامــــ شنیدن نامتـــ بی خیال باشمــــ !
از اینــــ قول در گذر !
چرا که با شنیدن نامتــــ
صبر ایوبـــــ را کمــــ دارمــــ
برای فریاد نزدنــــــ !
بر شما و خانواده محترم نیز مبارک

انتظار پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:12 ق.ظ http://zartosh.blogfa.com

من اینک در رواق کهکشانها

در آوای حزین کاروانها

در آن رنگین کمان پیر و خسته

در آن اشکی که بر مژگان نشسته

در آن جامی که خالی مانده از می

در آوایی که برمیخیزد از نی

نشانی از تو می بینم ،

سراغی از تو می گیرم

سلام عزیز دلم

بازی قشنگـــی بود

امـــا ما قشنـــگ بازی نکردیـــم

قبـــول کن

که هر دو باختیـــم !

من که همه را به تو فروختـــم

و تـــو که مـــرا به هیــــــچ!!

عزیز دلمی

محمدرضا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 ق.ظ http://mryf.blogfa.com

+ این لحظه را به خاطر بسپار
که می گویم
دوستت دارم
شاید فردا
با طلوع دوباره خورشید
چشمانت را که باز کردی
من
یادِ دوست نداشتن های تو
افتاده باشم ...
سلام خوبی مرسی ک سر زدی؟وچقدرز پر طرفداری دختر

سلام

نمی دانم چـرا ؟!

این روزهـا

در جواب هـــرکه از حالم می پرسـد

تا می گویـم: " خوبــــــــم "

چشمانم

خیس می شود

سپاس از مهرتون

ازجنس سکوت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:19 ق.ظ http://kabooseshab.mihanblog.com

دو قدم مانده به رقصیدن برف
یک نفس مانده به سرما و به یخ
چشم در چشم زمستانی دگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما
یلدا پیشاپیش مبارک

سلام

ممنون از این شعر زیبا

یلدا بر شما و خانواده ی محترمتون مبارک

samin پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ق.ظ http://samin232.blogfa.com

به خدابگو:

زمستانش سرد نیست جمع کندتکرارفصل هایش را!!!!

من درزتابستان هم ازبی وفایی دندان به دندان ساییده ام....

سلام نازنینم

گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم یاد آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند

sara پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:25 ق.ظ http://www.your-story.blogfa.com

یلدامبارک..بیادورهم باشیم

سلام عزیز دلم

بر شما نیز مبارک

مرتضی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ق.ظ


«عشـــق اســـت قمـــار و من بازیگر آنـــم»

نقـــش قــــمر افتاده بر آب و ویرانگر آنـــم

زان واژه مهــــــری که ســـــــرود اول بازی

عمــــــریست رقـــص کنان ، خنیاگر آنـــم

صــــــــد آس بـــــرون کــرد ز آســــــــتین

حیـــران ز فســـونش ، باز تماشگر آنــــم



سلام برادر خوبم

بسیار زیباست آفرین بر شما و احساسات پاکتون

در چشمانم تنهایی ام را پنهان میکنم

در دلم؛دلتنگی ام را

در سکوتم؛حرفهای نگفته ام را

در لبخندم؛غصه هایم را


سپاس از مهرتون و شعر زیبایتون

مریمی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ق.ظ http://nanigoon11.blogfa.com/

دل من تـنها بـود
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!

سلام عزیز دلم

همـیشه که نـباید زلزله بیاید
که ویرانی را ببـینی
همـین کـه تـنها شـدی ویـرانی......!!!!!
قربونت برم

شنگین کلک پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ب.ظ http://shang.blogsky.com/


درود بسیار
و یلدایتان شاد و مبارک باد

سلام جناب شنگ عزیز

بر شما و خانواده ی محترم نیز مبارک

رهگذر پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ http://kamaleshgh.blogfa.com

یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.

عمرتان به درازا و زیبایی شب یلدا باد

سلام
آری امشب شب یلدا است . . .
شب فال . . .
شب عشق . . .
شب هندوانه . . .
و شب آزادی و شب رهایی . . .
چیزی به یادم نمی آید ، جز اینکه ؛ امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک

رهگذر پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://kamaleshgh.blogfa.com

سلام دوست عزیز من ...

امیدوارم تندرست و سلامت و شاد باشید ...

من با اجازه شما رو لینک کردم ....

سلام و درود بر شما

محبت کردید

حسن پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ http://hasan-arabi.blogfa.com/


سلام وب قشنگ وجالبی داری
فعلا

سلام

نگاهتان زیباست

سپاس از حضور گرمتون

مرجان پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ http://marjan41.blogsky.com

افسانه خانم یلدات مبارک

سلام مرجان خانم

قربونت برم

بر شما نیز مبارک

راحی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ

بوی مهربانی می آید ...

کجا ایستاده ای ؟؟؟

در مسیر باد !!!


سلامــــــــــــــــــ

سلام راحی عزیزم

سیــــب هنوز هم شیــــرین است....
هنوز هم آدم بــــهشت را به لبخند حــــوا میفروشد.
شــــــــــــــیطان بهانه بود!

قربونت

فرهاد پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ب.ظ http://mardashegh1.blogfa.com


سلام

شعر خیلی زیبایی بود........

با متن فال درخت جادو آپم بیای خوشحال میشم

سلام

ممنون از لطفتون

خدمت رسیدم

مهتاب پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:16 ب.ظ http://delesade-ie-man.blogfa.com/

سلاااام..

پ.ن۱عالی بود...کاش میشد قابش کرد و یه جایی گذاشتش که همه ببیننش

سلام مهتاب عزیزم

قربون نگاه مهربونت

زندگی دو چهره بیشتر نداره ، یا به بازیت میگیره ، یا به بازیش میگیری ، انتخاب با توست

حقی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

بانو اون مصرع اول...دل عاشق را ویرایش کن

یلدایتان..نوسترودا داموس

سلام جناب حقی

منظورتون مصرع اول * دهنه* است؟

استاد عزیز ممنون که اینقدر دقیق پست هایم را می خوانید

دهنه درست است دهنه در اینجا به معنی *دهکده* است

باز هم ازتون ممنونم

یلداتون مبارک

این نوسترودا داموس دور از جونتون همه رو کشت

علی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:58 ب.ظ http://110hakim.blogfa.com

یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا.
یلداتان مبارک و زندگیتان پر از بهانه های شاد باد.

سلام

شب یلدا شد و رفتی و از غم خوانده ام
از این هجرت به آن شب گیسوان افشانده ام
گذشت اما هزاران شب از آن هجران و من
اسیر آن شب یلدای جانسوز مانده ام

یلدا بر شما و خانواده ی محترم مبارک

rahil پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ http://shokraaneh.blogfa.com

آری امشب شب یلداست..
شب فال..
شب عشق..
شب هندوانه..
شب آزادی وشب رهایی..
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک ..

مرسی افسانه جون ..

سلام رحیل قشنگم

امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که به تو فکر مکینم و از یادآوری نگاه پر مهرت شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود معبودم یلدا مبارک

بهار پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ


یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت
یلدایتان مبارک

سلام بهار عزیزم
همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ ….
یلدا مبارک

سخر پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ب.ظ http://beautiful-autumn.mihanblog.com/

سلام مهربونم
سفیدی برف را برای روحت
سرخی انار را برای قلبت
شیرینی هندوانه را برای عاشقانه ترین لحظاتت
وبلندی یلدا را را برای زندگی سراسر شادت آرزومندم.
یلدات مبارک باشه عزیزم

سلام عزیز دلم

من بلندای شب یلدا را
تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را
با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟
عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود

یلدا بر شما هم مبارک

رضا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com/


داستان عاشقانه‌ی یک شعر



این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم
شعری زیبا از مهرداد اوستا :

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟


ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می‌گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می‌شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می‌کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می‌بیند…
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می‌شود.
بله نامزد اوستا فرح دیبا بود ..
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می‌شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می‌خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می‌سراید..
حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ….


سلام

هـــر وقــت حــرف ِ دلم را زدمــ ، دل ِ همه را زدمـــ !!

سپاس از مهرتون

رضا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com


توصیه ای از یک داغ دیده



زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر ... من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر … من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر … یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر … من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم … تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر … من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان … بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر … من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر … من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم … مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر … من گرفتم تو نگیر

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام … خر همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر … من گرفتم تو نگیر

روزی سکوت را خواهم شکست با فریادی از جنس اعتراض

با گرمایی که همه قلب های یخزده را آب کند

تا جاری شوند در شاهراهی که به سوی پستی می رود

برای مقابله با پستی ها

آنگاه با حرارت قلب های آگاهمان به سمت آسمان

خواهیم رفت و در بلندای خیالمان بر درخت احساسی می باریم

که در حال خشکیده شدن است

این درخت محتاج است به نور عشق

به نگاهی لبریز از عشق سیرابش می کنیم...

سپاس بزرگوار

حقی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:46 ب.ظ

پست بالایی..

دردهنه......

ایا درست است؟

بله درست است استاد بزرگوار

باز هم سپاس

جوانه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.javanejaberi.blogfa.com

سلام افسانه جون

دلم براتون تنگ شد. اومدم وبتون رو خوندم با اجازه نظراتتون رو خوندم و با اجازه خودم به جمع دوستان اندکم اضافه تون کردم.. بابت دیروز هم ببخشید آره منتظر کسی هستم و فکر کردم داره سربه سرم میذاره

خوشحال می شم باز بیای پیشم .

این شعر هم تقدیم به شما که اگه اشتباه نکرده باشم معلم هستید:

روش معلم های سخت گیر را تقلید میکنم

هی تند تند مشق شب می دهم

به خود

که


بنویس:

- صدبار-

- از روی هرکلمه -

دلتنگی ممنوع!

دوست داشتن ممنوع!

خاطره ممنوع...

خاطره بازی هم!

مشق کن هر غروب تمام اینها را..

تا که باورت شود

دوره ی خوشی های دلت گذشته!

اما..

چه فایده

که

طفلی بازیگوش شده ام و سربه هوا!!!


آیکون گل ندارین؟؟؟
چه بد!
(گل گل گل ) تقدیم به شما

سلام عزیز دلم

قربونت برم من



الهی دورت بگردم

قاصدک پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:03 ب.ظ http://rahema2.blogfa.com

اری امشب شب یلداست...
شب فال
شب هندوانه
وشب ازادی ورهایی
چیزی به یادم نمی اید
جز اینکه...
امشب شب تنهایی من است...
یلدایت مبارک

سلام

شب یلدا شد و رفتی و از غم خوانده ام
از این هجرت به آن شب گیسوان افشانده ام
گذشت اما هزاران شب از آن هجران و من
اسیر آن شب یلدای جانسوز مانده ام

بر شما و خانواده ی محترم نیز مبارک

علی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.110hakim.blogfa.com/


دیروز که نمیدانستم به کدامیک از دردهایم بگریم ، کلی خندیدم!

سلام

آدم ها لالت می کنند...

بعد هی می پرسند...

چرا حرف نمی زنی؟؟!

ممنون از نگاه مهربونتون

کاوه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.gongekhabdide.blogsky.com

زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد



یلدات مبارک افسانه جان

سلام

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران

و یلدایتان مبارک

aminsafa پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ب.ظ http://aminsafa2102.mihanblog.com

شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود

و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما

شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.

یلدا مبارک

سلام

ایـن روزهـا تـاجـر شـده ام...خـاطـراتـم را تا مـیکـنم و جـر مـیـدهم

یلداتون مبارک

جوانه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ http://javanejaberi.blogfa.com

مرسی افسانه جون م !!!!

از اون بوس هایی که ما داریم شما ندارین که!!!

(بوس بوس بوس)


سلام عزیز دلم

این همه بوس داریم نمی بینید؟

قربونت برم من

Sara پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ http://heaven23.blogfa.com

ابر
دودِ سیگارِ مردی است
که حرف هایش را می خورد
و بعد فوت می کند

غم که زیاد باشد
باران می بارد

شهریار بهروز

سلام نازنینم

تـعجـبــی نــدارد...وقتی بـه هـوای بارانی می گویند خراب...به صیغه های ساعتی هم می گویند ثواب...


قربونت برم من

علی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ http://eshghe-ma-nemimirad.blogfa.com/

یلدا مبارک [لبخند]

سلام

بر شما نیز مبارک

مرتضی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ


حسین منصور حلاج

حسین بن منصور حلاج را ببردند تا بر دارد کنند. صدهزار آدمی گرد آمدند...

درویشی در آن میان پرسید که عشق چیست؟

گفت: امروز، فردا و پس فردا بینی!

آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش

برباد دادند، یعنی عشق این است.

پس در راه که می‌رفت می‌خرامید، دست اندازان و عیار وار می‌رفت با سیزده بند گران. گفتند: این خرامیدن چیست؟ گفت: زیرا به قربانگاه می‌روم.



چون به زیر دارش بردند بوسه‌ای بر دار زد و پا بر نردبان نهاد. گفتند: حال چیست؟ گفت:

معراج مَردان سرِ دار است.

پس جماعت مریدان گفتند: چه گویی در ما که مریدانیم و اینها منکرند و ترا سنگ خواهند زد؟ گفت: ایشان را دو ثواب است و شما را یکی؛ از آن که شما را به من حُسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید، به صلابت شریعت می‌جنبند و توحید در شرع اصل بُود و حُسن ظن فرع.

هر کس سنگی می‌انداخت؛

شبلی را گلی انداخت، حسین منصور آهی کرد.

گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گلی آه

کردن چه معنی است؟ گفت: از آن که آنها

نمی‌دانند، معذورند؛ از او سختیم می‌آید که او

می‌داند که نمی‌باید انداخت.

پس دستش را جدا کردند خنده‌ای بزد، گفتند: خنده چیست؟

گفت: دست از آدمی بسته باز کردن آسان است مرد آن است که دست صفات که کلاه همت از تارک عرش در می‌کشد، قطع کند.

پس پایش ببریدند تبسمی کرد، گفت: بدین پای سفر خاکی می‌کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید.

پس او دست بریده خون آلود بر روی در مالید تا هر

دو ساعد و روی خون آلود کرد،

گفتند: چرا کردی؟

گفت: خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد

شده باشد شما پندارید که زردی من از ترس است.

خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی

باشم که گلگونه (سرخاب) مردان، خون ایشان

است.

گفتند: اگر روی به خون سرخ کرد، ساعد چرا آلودی؟

گفت: وضو سازم.

گفتند: چه وضو؟ گفت:

در عشق دو رکعت است که وضوءِ آن درست نیابد الا

به خون. پس چشمایش برکندند. قیامتی از خلق برآمد بعضی می گریستند و بعضی سنگ می‌انداختند، پس گوش و بینی بریدند و... پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش بریدند و در میان سربریدن تبسمی کرد و جان داد

:::تذکره الاولیاء عطار:::

بایزید گفت: چون او را دار زدند. دنیا بر من تنگ آمد. برای دلداری خویش شب تا سحر زیر جنازه‌ی بر دار آویخته‌اش نماز کردم.

چون سحر شد و هنگام نماز صبح، هاتفی از آسمان ندا داد.

که ای بایزید از خود چه می‌پرسی؟

پاسخ دادم: چرا با او چنین کردی؟

باز ندا آمد:

او را سِرّی از اسرار خود بازگو کردیم.

تاب نیاورد و فاش ساخت.

پس سزای کسی که اسرار ما فاش سازد چنین

باشد

سلام برادر خوبم

داستان بردار شدن منصور داستان بسیار زیبا و تاثیر گذاریست

چیزی ندارم بگویم جز سکوت

ازتون بینهایت سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد