خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

من امشب بغض تلخم را شکستم

    شبی که رفتی در خیابان نشستم  

                   گریه کردم...

از غم دردی که دیدم بی تو هستم 

 گریه کردم...  

خواستم از آرزوهای دلم حرفی بگویم... 

چون نبودی باز با یادت نشستم  

گریه کردم...

از غرورم کوه ها را زیر پایم می نهادی... 

من برایت این غرورم را شکستم  

گریه کردم...

گرچه لبخندی زدم گفتی «خداحافظ»  

ولی من...

تا تو رفتی عقده ی دل را گسستم  

گریه کردم...  

    چو در پس کوچه های چشمم امشب
           ندیدم رد پایت گریه کردم    

    

نظرات 187 + ارسال نظر
مجید محمد پور پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ب.ظ


هیچ چیز خوشحالم نمی کند

حتی آن منظره پشت اتاقم

به همه چیز بی تفاوت شده ام

احساس می کنم که یک تکه سنگ

به جای قلبم حمل می کنم





آفرین روزگار پیروزیت را جشن بگیر

توانستی مرا از پا در آوری

اما زیاد شادمان نباش

پیروزیت یک روز به اتمام می رسد

دوباره رو پاهای خودم خواهم ایستاد

مریم مقدسی

باز هم سپاس

مهتاب پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ب.ظ http://naneveshtehayeman.blogsky.com

سلام افسانه جان .رسیدن به خیر عزیزم ...

سلام مهتاب نازنینم

قربونت برم

آنا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:20 ب.ظ

خسته ام رفیق

خسته

نه اینکه کوه کنده باشم

می خواهم دل بکنم

سلام آنای عزیزم

من هنوز خستگی دل کندن بر روحم را احساس می کنم

آنا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:21 ب.ظ

هــر روز یـواشـکی تـوی شـیـشـه یِ سَـردِ مـانـیـتـور ،
بـه عـکـسِ پـروفـایـلـت زُِل مـیـزنــم و ســــیــ گاری روشن میـ کنم
آروم تــویِ دلــم مـیـگـم :
بــی مـَـعــرِفـَـت هــنــوزم دوســتــتــــ دآرم . . .

قربونت برم آنای من

صهبانا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://batamegilas.blogsky.com

سلام

گریه هایم را سوغات آورده ام از دیار دلتنگی
و جز کوله باری از حرفهای ناگفته چیزی ندارم
اما هر چه که هست ...
بغض و گریه همنشین دیرینه ی سفره های نیاز و تمام دار و ندارم هستند .

بی نهایت سپاس از این شعر و تصویر زیبا که همنشینی آنها بسیار تاثیر گذار و تامل برانگیز است .

سلام صهبانای خوبم

خوش اومدیــــــــد انشالله که کوله باردلتنگی تان را خرج سفر کرده و تهی از دلتنگی ها باشید

اگــــر می بینــــی در لاکــ خــــود فــــرو رفتـــــﮧ ام

مــــرا " ع ا ش ق " نپنــــدار

منــــ فقــــط اندکــــی تنهایــــم همــــین!

خــــلوت کــــردـﮧ ام

خــــلوتــــی عاشقــــانـﮧ بــــا منــــ ، خــــودم و خــــاطــــراتــــم

دریا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.sea-love.blogsky.com/

پست بالا خیلی زیبا بود ..
مرسی

سلام دریای عزیز

از حسن نظرتون سپاسگزارم

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ق.ظ

TALE هم او خوش تر هم گفت :

« دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،آدمی را همواره در پی گم شده اش،ملتهبانه به هر سو می کشاند . . . »






سلام همزبان خوبم


اشتباه من این بود: هرجا که رنجیدم لبخند زدم

فکر کردند درد ندارم....

سنگین تر زدند ضربه ها را...

ممنون همزبان خوبم

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ

TALE چه زیباست حضور در کلاس درس تو
آخر وقت بک روز تعطیل
خوش به سعادت
این دانشجو



بـــاران کجـــــاســـــــت
تــــا صــــدایـــش آرامـــــش جــــانــــم شــــود
نــــم نــــم بــــــــاران
بــهـتــریــن بهـــانه دلـــم شــــود
گـــویــی در ایــــن خـــــانـــه تنهـــــایـــی
ســـــــکـــوتی از شـــب صــــدایــــم می کنـــــد
دســـتــــــی از تنــهــــایـــی
همـــــراه بـــغـــض خـــــــامــوش دلـــــــــم می شــــود...

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ

TALE اینجاست که دلم میگیره می گویم
ایکاش شاعر میشدم
تا شعر TALE را به شعر می زدم

نقاشی ام بکار شعر او در نشد
در شد
به زمین خورد بشکست
تا که در تنهایی خود
ما را بدید !

ای کاش

ای کاش

و ای کاش

آرزوهای من بزرگ نیست...

محال هم نیست

فقط...

فقط کمی متفاوت است!

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ق.ظ

ندای اذان که اومد TALE یرفت
تنها تر از من
تنهای دیگری را بجست
او عشق است جزاو هیچ نیست
اول هست و آخر هم همان
همچون آن جمله ی معروف
که از دو طرف یکیست
" خدا است عشق "
" عشق است خدا "

من اینجا هستم...

اما راه را مدتهاست که گم کرده ام...

اصلا نمیدانم از کدام راه آمدم که به اینجا رسیده ام...

میدانی حس میکنم چشم بسته آمدم ...

نه میدانم چه میخواهم...

نه میدانم ...

گم شده ام در خودم ... در راه

صدایم را حتی نمیشناسم دیگر...

و تصویرم را...

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ق.ظ

بگذار
نخوانده
ننوشته
نگفته
به نقاشی در نیآمده TALE که :

آرزوی تو ، آرزوی من است !

امروز فهمیدم دنیا جایی برای دلتنگیهای من ندارد...

ممنون همزبان خوبم

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ

TALE وقتی نقطه چین ( . . . ) هست یعنی
حرفهای هست برای خارج شدن از
دلتنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگی !

حرفهائی هست برای «گفتن»،

که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی هست برای «نگفتن»،

حرفهایی که هرگز سر به «ابتذال گفتن» فرود نمیآرند.

حرف های شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایند

و ســـــــــــــــرمایه ی مـــــــــاورایی هر کســـــــــی به انـــــدازه ی حـــــــــــــرف هایی اســــــــت که بــــــــــرای نگـفـــــــــتن دارد،


دکتر علی شریعتی

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:08 ق.ظ

TALE

بیا باور کنیم آنچه را که ما می جویم در جستجوی ماست .
مگر غیر این است که اگر او بخواهد
- کوهها از جای بر می خیزند
- دریاها خشک می شوند
- تپه ها هموار می گردنند
- هر بنای خمیده ای راست می ایستد
- ابراهیم در آتش حفظ میگردد
- اسماعیل بر کارد تیز غلیه میکند
- مریم عیسی می زاید
- و . . .
تو چرا از جای بر نمی خیزی ، دل یه دریا نمی زنی ، . .
تپه که نیستی ! هموار نمی گردی
بنا نیستی ! خمیده می مانی
ابراهیم نمی مونی که آتش بازی کنی
و اسماعیل که کارد را سفارش غلبه به سنگ نمایی
و مریم که
مادر را آبرومندانه حتفظ باشی و . . .

محصل ته کلاسم بیرونم مکن

همزبان خوب
آرزوی من چون خودم متفاوت است

شما استاد وسرور مایید

niloofar جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ق.ظ http://lahze-kaghazi.blogsky.com

در مورد جمله بالایی دمه خودتو شریعتی گرم!

سلام نیلوفری خودم

دم شما هم گــــــــــــــــــــــرم

ممنون قشنگم

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ق.ظ

TALE چشم ها که باز است
اشک ها را پاک کنیم تا :
- در خلال شکست موفقیت ببینیم
- در خلال بیماری سلامتی
- در خلال تنگدستی فراوانی
- در خلال دلتنگی عشق
- . . .

سکوت می کنم

سکوت نه اینکه دردی نمانده

نــــــــــــــــــه

گلویی نمانده برای فریاد

حقی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:51 ق.ظ

گفتم فرامشش کنم چندیست تمرین میکنم



من میتوانم میشود. آرام تلقین میکنم



حالم نه اصلا خوب نیست..تا بعد بهتر میشود


فکری برای این دل آرام غمگین میکنم



من میپذیرم اینچنین تقدیر باشد شاید این



خود را برای درک این صد بار تحسین میکنم



کم کم ز یادم میرود این روزگاز و رسم اوست



این جمله را با تلخیش صد بار تضمین میکنم

سلام استاد

ممنون بزرگوار

مهناز جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ق.ظ http://storms.blogfa.com

شانه هایم کم آوردند...

بار خستگی هایم را، گونه هایم می کشد این روزها...


سلام افسانه خانووووووووووم


با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟

سلام عزیز دل

زندگی کتابی است پر ماجرا ،

هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . .

تمنا می کنم حتما

سحر جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:33 ق.ظ http://paeizerangparide.blogsky.com

سلام افسانه جونم
یعنی من اینقد به انسان بودن نزدیکم!!!!!!!!!!!به خودم امیدوار شدم

نوشته های دکتر شریعتی همیشه زیبا هستند مرسی

سلام سحر جونم

شما انسان به تمام معنایید

انســـــــــــــان به انـــــــــــــــدازه ای

کـــــــــه

به مرحـــــــــــــلة انســــــــــان بودن

نـــــــزدیک می شـــــــــود ،

احســـــــــــاس تنهــــــــــــــایی بیشتری

مـــــــــی کنـــــــــــــد .

ترانه هایم جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یار ترین

سیـ ـنه را ساختی از عشقش سر شارترین

آنکه می گفت منم بهر تو غمخوار ترین

چه دل آزار شد آخر،چه دل آزار ترین . . .

دیدی ای دل ؟

سلام استاد

ممنون از حضور سبزتون

در مورد سوالتون که پرسیدید
جــــــــــــــــــــــــــــواب : منفــــــــیه

لیلا جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:40 ب.ظ http://khakestar42.blogsky.com

خدای من این اهنگت چقدر ماهه
افسانه جون من اپم

سلام لیلای عزیزم

نظر لطف شماست خانمی


خدمت می رسم

ترانه هایم جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام مهربان

امید وارم از اون کامنت خصوصی من ناراحت نشده باشی!!!

سلام استاد

نه ناراحت نشدم چرا باید ناراحت بشم ؟

معلم ها اشخاصی هستند که از سوال پرسیدن ناراحت نمی شوند

hengame جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ http://hengameharjomand.com/

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت تنهاییم را حس نکرد


درمیان خندهای تلخ من

گریه ی پنهانیم را حس نکرد

سلام هنگامه ی عزیزم

مرسی فدات شم

فاطمه جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

افسانه خانم ممنون از لطفتان اما میدانم خداحافظی سخته
سعی میکنم وبلاگم را حذف نکنم

سلام فاطمه ی عزیزم

عزیز دل خیلی خوشحالم که وبلاگتون حذف نمیشه وناراحت از اینکه دلتنگی هام بیشتر میشه

سعی کنید هر از گاهی یادی از افسانه کنید

حقی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ

سلام

چون جواب ندادید ببینم حسم به من درست میگه یا نه فکر کردم شاید از من ....

با ترانه ی آروم جونم که اخیرا خوندم آپم

سلام استاد

من جواب رو در پاسخ کامنت تون در همین پست نوشته بودم نوشتم:جـــــــــــــــــواب منـــــــــــــــفیه

خدمت می رسم

فاطی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:40 ق.ظ http://baran761300.blogsky.com

سلام آجی جونم
خدا کنه سفر خوش گذشته باشه
آجی جون
دوتا پستتات جالب بودن و زیبا!!

سلام فاطمه ی عزیزم

جاتون سبز
قربون خواهر خوبم برم من

شادی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com/


گلم لذت بردم از خوندنش

سلام
ممنون شادی جون

حمید شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 ق.ظ

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

گرچه خاکسترم و هم سفر باد ولی

جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد

سلام

حضور سبزتون رو سپاس

مهاجر شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:22 ق.ظ

سلام
ممنون
شما لطف دارید

سلام آقای مهاجر(رضا بیگ زاده) گرامی

تمنا می کنم

رضا ® شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:39 ق.ظ http://lover.afblogfa.com/

سلام
نمیدونم چرا حس تنهایی می کنم!
من که از زندگی هر چی میخوام بهش رسیدم ...!
خیلی آروم شدم هی اهنگاهی بی کلام ملایم
گوش میدم

سلام

رسیدن به آنچه که دوست دارید توفیق بزرگی است
زندگیتان قرین آرامش باد

رضا پسر هزاره شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ http://staraf.afblogfa.com/

سلام
نننننننننننننننه

هوم...

سلام
هـــــــــــــــوم

ممنون از حضور گرمتون

مرجان شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

این روزها
احساس می کنم
وقتی می نویسم
خدا چشمهایش را می گیرد
وقتی می خوانم
گوشهایش را
صادقانه بگویم
فکر می کنم
خدا هم از سادگی من
و حرفهای تکراری ام
خسته شده است


سلام

سلام مرجان نازنینم

قربونت برم

حقی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:00 ب.ظ

درود بر مدیر وبلاگ خاطرات کهنه ..اشعار نو

ســـــــــلام

درود بر استاد حقی و ترانه هایش

دانش دوست ما شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:48 ب.ظ http://daneshdostema.blogsky.com/

سلام افسانه جان ...
فوق العاده بود ...


.
فعلا

ســـــــــــــــلام مهسای عزیز


قربونت برم

سپیده شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ب.ظ

سلام نازنینم
ادرسه وبم عوض شد لطفاً تو لینکات درست کن
www.lamsekhoshbakhti.blogsky.com

سلام سپیده ی عزیز

حتما عزیز دل

سپیده شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام خانوم گل
الهی بمیرم شرمنده ام از تغییر ادرس ببخشید که نگرانت کردم
خیلی دوست دارم دوست مهربونم

سلام سپیده جون

خدا نکنه
ولی خیلی نگران شده بودم
ممنون که آدرستونو گذاشتید
منم دوستت دارم عزیز دلم

دل نوشته شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ http://fh.blogsky.com/

سلام
وبلاگ قشنگی دارین دارم می خونمش.

سلام

ممنون از حضور مهربونتون

محبت می کنید

دل نوشته شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:31 ب.ظ http://fh.blogsky.com

از اینکه لطف کرده و مرا لینک نمودین بی نهایت سپاسگزارم.

تمنا می کنم
شما از امروز جزء دوستان خاطرات کهنه ام شدید

mxu شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ http://mxu.blogsky.com

سلام

دل نوشته شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ب.ظ http://fh.blogsky.com

یادم رفت بگویم نام وبلاگتون خیلی زیباست چون از خاطره سخن می گوید.

از حسن نظرتون سپاسگزارم

بزرگوارید

میبنا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.andalib1.mihanblog.com

نگه تو تلخ.اشکهای من شور.یادت شیرین.زندگی ام بامزه است....

سلام مبینای عزیزم
ممنون نازنینم

راحی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.oryanieeshgh.blogfa.com

سلام عزیزم .

عاشقانه غم انگیزی خوندم ولی بسیار دلنشین بود .



سلام راحی نازنینم

نظر لطف شماست عزیز دل

دل نوشته یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ق.ظ http://fh.blogsky.com/

سلام
اون وبلاگ بیشتر مطالبش شبیه همین وبلاگ هست ولی چون بلاگ اسپات فیلتره به ناچار باید از فیلترشکن استفاده کرد. باز هم ممنونم.

سلام

ممنون از توضیحات تون

باز هم سپاس

علی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ق.ظ

جمله زیبا از دکتر شریعتی است
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید می ماند ، ولی قلبش سیاه می شود.



عاشق معلمی هستم که اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه ها را .

سلام

جملات دکتر رو خیلی دوست دارم
سپاس از جملات زیبا ی ایشان که هدیه کردید به خاطرات کهنه ام

حقی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ق.ظ

بـــاران کجـــــاســـــــت
تــــا صــــدایـــش آرامـــــش جــــانــــم شــــود
نــــم نــــم بــــــــاران
بــهـتــریــن بهـــانه دلـــم شــــود....

من گفتم:


باران با صفا بهانه ی توست..

یاران اشنا ....ترانه من

تو با باران تنهاییت را سر کن

من با ترانه هایم....

اینجوری بدون هم تنها نیستیم!!!

سلام استاد

باز هم ادامه ی شعر را بسیار خوب سرودید

ترانه هایتان جاوید در اذهان

[ بدون نام ] یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:30 ق.ظ


برای خودت زندگی کن...
کسی که تو را دوست داشته باشد

با تو می ماند...

برای داشتنت می جنگد...

اما اگر دوستت نداشته باشد

به هر بهانه ای میرود...!!!

مریم یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ق.ظ http://www.ohany.blogfa.com/

برای خودت زندگی کن...
کسی که تو را دوست داشته باشد

با تو می ماند...

برای داشتنت می جنگد...

اما اگر دوستت نداشته باشد

به هر بهانه ای میرود...!!!

سلام مریم نازنینم
ممنونم عزیز دل

شیرین یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:51 ق.ظ http://talkhoshirin20.mihanblog.com

سلام افسانه جان

پستت غمناک ولی زیبا بود :(

چوبودی گریه می کردی به حالم

نبودی من به جایت گریه کردم

سلام شیرین عزیزم
قربونت برم من

مرتضی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:58 ق.ظ

سلام مهربان خواهرم

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست


سلام برادرخوبم
در اکنون خود مانده ام وازکودکی فال فروش فردا میخرم
سپاس ازمهرتان

مرتضی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ق.ظ

کاش نقاش بودم

تمام لحظه های
انتظار را

روی دیوار اتاقم

نقاشی می کردم

کاش شاعری بودم

تمام واژه های دلتنگی را

بر دفتر دلم

منظوم می کردم

کاش ...

نقاشی هایت برلوح دلم فریاد بی صدای انتظار را نقش انداخت
باز هم سپاس

رها یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://idea90.blogsky.com



پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد

مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی

در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی

چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی

میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی

دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته

سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته

غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار

عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیدار

بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود

آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خواب بود

ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را

تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟

دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد

آفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد

بعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟

اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم

پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
فروغ فرخزاد )

ســـــــــــــلام رهای مهربان من

از حضور مهربانتان سپاسگــــــــــــــــــــزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد