خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

شمع من

تا سحر ای شمع بر بالین من

امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم بخون آغشته شد
تیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندرین دریای مست زندگی
کشتی امید من بر گل نشست
آه ، ای یاران به فریادم رسید
ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم ، رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم نمک، دیگر مپاش
قصه بیتابی دل پیش من
بیش از این دیگر مگو خاموش باش
جز تو ام ای مونس شب های تار
در جهان ، دیگر مرا یاری نماند
زآن همه یاران بجز دیدار مرگ
با کسی امید دیداری نماند
همدم من، مونس من، شمع من
جز توام در این جهان غمخوار کو؟
وندرین صحرای وحشت زای مرگ
وای بر من ، وای بر من،یار کو؟
اندرین زندان ، امشب شمع من
دست خواهم شستن ازاین زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنند
ملتم زنجیر های بندگی !
                                                                       دکتر علی شریعتی

نظرات 74 + ارسال نظر
ابراهیم چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ق.ظ http://ebrahim8080.blogfa.com

منظورم این بود بیا نظر بده کمک کن بعد میخونم
یعنی به منم سر بزن بابا

علیرضا چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ق.ظ http://yek2se.blogsky.com/

سلام
رسیدن به خیر وممنون از حضور گرمتون

مرتضی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ق.ظ http://fable.blogfa.com/

شکسته خوانده ام تمام عمر

نماز روز و شبم

بدان سبب

که مسافر کوی تو باشم

نخفته ام تا فلق تمام عمر

به شوق آنکه

شهرزاد قصه گوی تو باشم

...

بهارم به رنگ خزان شد

تا آرزوی تو باشم

سپیده دم چو شانه ای

گرفتار موی تو باشم

...

فسانه خوانده ام خویش

بدان امید که ...






سلام
ممنون از حضور وشعر زیبایتان
موفق باشید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ

ساقی تویی

من ساغر خالی ز شراب

دست تو هستم

می خورده تویی ،

من خمار و مست تو هستم

سلام
ممنون از حضور گرمتون
کاش اسم شریف وآدرس خود راهم می نوشتید

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ

وای باران


شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست»
هر نفس، بوی تو آید اینجا
هر نفس، نام تو را گویم من
یاد تو خاطرم آید هر جا
گرچه تنهایم و از تو دورم
لیک، سرشارم از خاطر تو
لیک، با شادی تو مسرورم
گرچه یک لحظه نبودم با تو
بودم اما شب و روز
شاد با خاطر زیبای تو
مهربانی و سراسر خوبی
خوب و زیبا
تو چقدر خوشرویی

نفسم، بازدمم، یاد منی

شاعر:میلاد قزللو


نوشته شده در چهارشنبه 7 دی ماه سال 1390ساعت 05:17 AM توسط افسانه|


سلام و صد سدلام
تو بسیار عالی قشنگی منظره را می بینی
و کثیفی پنجره را اصلاً
و بسیار عالی تر
بر آنی که چه بینی !
امیدواریم همیشه قشنگ ببینی
حتی از پشت پنجره ی کثیف !

سلام
فکر کنم شما همزبان خوبمان باشید
از سلام وصد سلا م گفتنتان متوجه شدم
ممنون از حسن نظرتون

وحید گلپا چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.vahidgolpa.blogsky.com

سلام ممنون که زدی دوسته من

سلام
من نیز از حضور شما سپاسگزارم

ابراهیم چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://ebrahim8080.blogfa.com

دختر و پسرای عزیز هر کس مایله دوست پیدا کنه به وبلاگ بنده بیایید و با گذاشتن اسم و شهر شماره خود منتظر بمانید تا دوست پیدا کنید

سلام
مرا معاف کنید

پرنده چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://salami2bareh.blogfa.com/

میخواستم برای مطلب زیبای شما(آخرین پست) کامنت بذارم که فعال نبود

سلام
عذر مرا پذیرا باشید

دیبا چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

چقدر اون شعر باران قشنگه

سلام
ممنون عزیز دل

احمد-ا چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام
« معاله ی » اگر « معادله ی» است
خانم معلم حل فرمائید :
0 = b + !x
مورد تمنا است

« معاله ی » اگر « کف گیر » معروف خانم ها باشد
دستها بالا تسلیم ( هر چه از دوست رسد نیکوست )
اما بعد :
گریستم برای جمله ی :
« رقت بارترین منظره ای که مرگ را نیز می گریاند گریستن مرد است »

افسانه خانم ،
تو گریستن مردی را به چشم دیدی آتشی در قلب تو روشن کرد !
و من بر مردانگی گریستم تا قلبی را از آتش نفرت ، به عشق و مهربانی در آرم ه متاسفانه در حل (معاله ی ) معادله ی ی مجهولی به خطا رفتم و آتشش را شعله ور تر کردم !

سلام همزبان خوبم
معادله ی مورد تمنا ی شما 0= b + !x
در شیب تند زندگی( !x) که در ریاضی شیب خط است باید طوری در عرض آن (b) حرکت کرد تا تعادل ایجاد شودتا شیب های تند زندگی راپیمود ورسید به نقطه 0 زندگی .جایی که تعادل ایجاد گشته وزندگی در دستان توست پس سختی ها وشکست ها وملایمات وخوشی های زندگی را وارد معادله زندگی کرد تا اکسیر خوشبختی را بدست آورد .
واما....
مردانگی این روزها مردی ومردانگی افسانه گشته وگریستن بر افسانه ی مردی ومردانگی لازم.

مرتضی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://fable.blogfa.com/

سلام افسانه قصه زندگی

معذرت میخام بابت اینکه موقع نوشتن کامنت یادم رفت اسم و آدرس وبمو بنویسم . آخه چن روزی بودقسمت نظرات وبت باز نمی شد و من نمی تونستم یادداشتی بنویسم . تا اینکه دیشب موفق شدم . گویا موقع نوشتن کامنت یادم رفته مشخصاتمو بنویسم . بازم معذرت میخام

ساقی تویی

من ساغر خالی ز شراب

دست تو هستم

می خورده تویی ،

من خمار و مست تو هستم

سلام
خواهش می کنم
ممنون از لطف وحضور گرمتون
مراشرمنده کردید

ابراهیم پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ق.ظ

اگه بخوام تعداد کسایی که از وبلاگ بازدید کردنتو تو وبلاگ نشون بدم باید چیکار کنم

سلام
کد مخصوصی دارد که آن را باید در قالب وبلاگتان در جای مخصوصی قرار دهید .اما می توانید از قالب دیگری استفاده کنید که آمار بازدید کننده را دارد.
واما.........
برادر خوبم من به رسم ادب به وبلاگ شما آمدم با کمال شرمندگی نظراتی را تایید کرده بودید که به دور از ادب ومتانت اجتماعی بود . نظرات بعضی از بی ادبان را لطفا پاک کنید
ممنون
شروع خوبی نداشتید

آنا پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ق.ظ http://lapeste.blogsky.com

سلام
سپاس بانو از حضور شما
و از شعرهای زیبایتان
کاش هیچ کدام هیچ وقت مچاله نشیم ـ مثل کاغذ در داستانک طاعون ـ

سلام آنای عزیزم
انشالله که همین طور باشه

سحر پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ق.ظ http://paeizerangparide.blogsky.com

سلام افسانه ی عزیز بسیار لذت بردم.واقعا سخنان دکتر شریعتی و همچنین اشعارشون بار معنایی بسیار بالایی دارند امیدوارم توان درک کردنشون رو داشته باشیم( روی سخن با خودمه)


دست خواهم شستن ازاین زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنند
ملتم زنجیر های بندگی !

سلام سحر عزیزم
ممنون از حسن نظرتون عزیز دل

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

روز دوست مبارک
امیدوارم بتوانم دوست خوبی باشم.

سلام
بر شما هم مبارک
؟؟؟؟؟؟؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ب.ظ

سلام
شاید از من بدتان اومده باشه اما شما جزو بهترین دوستای من محسوب می شید با اینکه تا به حال ندیدمتون
من به شما ارزش زیادی قایلم
خیلی چیزا باید باهاتون در میون بزارم در مورد اندیشه هام
که هنوز خامه.
پنجره تونو باز کنید آسمون تاریکه ذهن این روزهام آفتاب بگیره از وبتون معلم عزیز
منو می بخشید؟

من وتو پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ

آه ، ای یاران به فریادم رسید
ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم ، رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم نمک، دیگر مپاش

سلام
ممنون از شعر وحضور گرمتون

ابراهیم پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ

سلام؛ چی بگم والله! حقیقتش هیچ موضوعی به فکرم نرسید که تو وب قرار بدم دیگه از سر ناچاری گرفتم اون مطالبو قرار دادم تا فعلأ برقرار باشه تا بعدأ که موضوع مناسبی پیدا کردم این مطالب الأن رو پاک میکنم
من أدم انتقادپذیری هستم حرفتون هم قبول دارمممنون از راهنماییاتون

سلام
ممنون

ابراهیم پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://ebrahim8080.blogfa.com

سلام؛ حقیقتش موضوع مناسبی به فکرم نرسید دیگه ازسرناچاری اون مطالبو گذاشتم و نظراتو تأیید کردم اگه ی موضوع مناسبی پیدا کردم حتمأ اون چیزایی که الأن هستن رو پاک میکنم اون قضیه خودم که نظر دادم هر کی دوست داره باهام دوست شه دیگه چکار کنم پوسیدم از تنهایی
من ادم انتقادپذیری هستم حرفاتون کاملأدرسته ممنون از راهنمایی هاتون

ممنون که از انتقادمن ناراحت نشدید
موفق باشید

مرحان جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ق.ظ

افسانه خانم من آپم

سلام
چشم حتما میام

حمید جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ق.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

اونا شکلک بودن اما نمی دونم اون لحظه چه حسی داشتم و او شکلک ها چی بودن که فقط فونت اونا اومده و خودشون نیومدن

سلام
من سر در نمیارم کدوم شکلک ها؟؟؟
به هر حال زیاد نگران نباشید

مریم دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ http://secret1.blogsky.com/

salam afsane jan,ghashang boodddddddd,mer3000

سلام مریم عزیزم
مرسی عزیز دل

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ

Eyval

سلام
ممنون از حضورتون

منصور جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:39 ق.ظ http://mansour57.blogfa.com/

لحظه ها را کشتیم تا بگذرند به امید آنکه به خوشبختی برسیم, اما غافل از آنکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که در انتظار گذراندیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد