خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

یاد سهراب به خیر


دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
 دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریای بی خبر
بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
 تا بدین منزل پا نهادم پای را
 از درای کاروان بگسسته ام

 گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها :
 صبح می خندد به راه شهرمن
 دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن 

نظرات 48 + ارسال نظر
ANNA یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ http://lapeste.blogsky.com


سلام

زهرا یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ق.ظ

وای افسانه چقدر زیبابود میدانستی سهراب سپهری هیچوقت ازدواج نکرده بود

سلام عزیز دل
آره عزیز جان میدونستم

کاوه یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ق.ظ http://www.gongekhabdide.blogsky.com

جز همین سرزنش خویش، چه از دست دلم می آید
وقتی از دست من، اینگونه دو ابروت، بهم می آید
************************************
آسمانم به زمین می رسد از بستن پلک تر تو
وبه تاراج خوشی های دلم، لشگر غم می آید
************************************
بعد از آن حادثه تلخ ،که آنگونه تو را رنجانید
دیگر از عشق ، گریزانم و از خویش ، بدم می آید

سلام ممنون از حضورتون

مرتضی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ق.ظ http://fable.blogfa.com/

میدونی رابطه دوتا چشم چه جوریه؟
باهم پلک میزننن،باهم حرکت میکنند، باهم گریه میکنن، باهم میبینن وباهم میخوابن گرچه هرگز همدیگرو نمیبینن
دوستی هم همین جوریه،زندگی بدون دوستی جهنمه
این هفته،هفته ی بهترین دوسته.
بهترین دوست توکیان؟
این رو برای همه ی دوستای خوبت بفرست حتی برای من؛البته اگه یکی ازاوناحساب میشم.
ببین چندتا پس میگیری.اگه بیش از7تاگرفتی،پس واقعا محبوبی

سلام
ممنون که چنین روزی رایاد آوری کردید.
ازتون سپاسگزارم

مرتضی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://fable.blogfa.com/

با درون سوخته دارم سخن

کس نپیمود ره کلبه ویرانه ام

قصه ناگفته از شهر کهن

کس نپرسد حال زار افسانه ام

گل نروئید درین دشت و دمن

چون تهی شد ساغر و پیمانه ام

...

...

سلام
ممنون از حضور وشعر زیبایتان
افسانه ی زندگیتان شیرین باد.

[ بدون نام ] یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام
شعر خوبی از سهراب رو گلچین کردین.
خوشحالم به روزید
از اینکه بد قولی کردم منو ببخشید
من یکی از شعر هامو گفته بودم می فرستم اما می ترسم در خور وبلاگ زیبای شما معلم عزیز نباشهمنتظر موندم به روز شید.

سلام
خواهش می کنم
من دیر به دیر به روز میشم اینو بگذارید به حساب مشغله ی کاری
خوشحال میشم پست بعدی ام رابه شعر شما اختصاص بدهم

خاطره یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://rahalost.blogsky.com

سینه میسوزد هنوز ...درد میپیچد به دل...یاد افسون تو بود....یا که چشمم دیده خواب.....

سلام خاطره ی عزیزم
ممنون از شعر وحضور گرمتون

دخترک یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ

سلام
تا حالا این شعر سهرابو نخونده بودم ...
قشنگ بود
راستی من برگشتم

سلام
عزیز دل
این دفعه اومدی آدرس می گذاری ؟؟
من آدرسی ازتون ندارم .توی یکی از پست ها آدرس گذاشتید اما نمی دونم توی کدوم یکی؟

امید یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

واقعا یادش بخیر

مرد نازنینی بود

از ان مردهایی که ادم دوست دارد فقط گوش کند صدای ساده شان را


درود

سلام
ممنون از حضورگرمتون واز حسن نظرتون

...... یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ

آن طرف ، سیاهی من پیداست:
روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی .
و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.
روی این پله ها غمی ، تنها، نشست.
در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود.
"من" دیرین روی این شبکه های سبز سفالی خاموش شد.
در سایه - آفتاب این درخت اقاقیا، گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا کرد.

خورشید ، در پنجره می سوزد.
پنجره لبریز برگ ها شد.
با برگی لغزیدم.
پیوند رشته ها با من نیست.
من هوای خودم را می نوشم
و در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام.
انگشتم خاک ها را زیر و رو می کند
و تصویر ها را بهم می پاشد، می لغزد، خوابش می برد.
تصویری می کشد، تصویری سبز: شاخه ها ، برگ ها.
روی باغ های روشن پرواز می کنم.
چشمانم لبریز علف ها می شود
و تپش هایم با شاخ و برگ ها می آمیزد.
می پرم ، می پرم.
روی دشتی دور افتاده
آفتاب ، بال هایم را می سوزاند ، و من در نفرت بیداری به خاک می افتم.
کسی روی خاکستر بال هایم راه می رود.
دستی روی پیشانی ام کشیده شد، من سایه شدم:
"شاسوسا" تو هستی؟
دیر کردی:
از لالایی کودکی ، تا خیرگی این آفتاب ، انتظار ترا داشتم.

سلام بر همکارخوبم

ازشعر زیبایتان و حضورگرم وسبزتون بی نهایت سپاسگزارم

این خانه قشنگ است ولی خانه ی من نیست

پرنده یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ http://salami2bareh.blogfa.com/

سلام
انرا که خبر شد خبری باز نیامد

سلام
از حضورسبزتون سپاسگزارم

زهرا-م یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام افسانه جان من شعرای سهراب سپهری را خیلی دوس دارم شعرهای قشنگی داره این شعرش هم عالیه

سلام
مرسی زهرای عزیزم

محمد یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:49 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

زیبا بود
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی.
مادری دارم, بهتر از برگ درخت,
دوستانی بهتر از آب روان,
خدایی که در این نزدیکی است.
لای این شب بوها, پای آن کاخ بلند

سلام
ممنون از حضور وشعر زیبایتان

محمدعلی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ

یادش به خیر وخدابیامرزدش شعرای قشنگی دارد.

سلام
ممنون از حضورتون

حمید یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

با تشکر از این پستت

کامنت اخرت بهم رو قبول ندارم اصلا....

خیلی وحشتناکه......

سلام
ممنون از حضور استاد ونوازنده ی توانا
منظور از کامنت آخر ....کدام جمله ی آن است؟؟؟

احمد-ا یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام
چقدر خسته و بی حال
در کدامین مسئله ریاضی ! مانده اید ؟!

نکنه در طراحی سئوالات بچه ها
برای امتحان ترم
وا مانده باشی
یادم میاد در سال ۱۳۶۸ ، ترم پاییزه بود و امتحان 4 واحدی ریاضی 3 ، استادمان هم رئیس دانشکده ریاضی بود ( دکتر تقوی )
سئوالات ترم بر من سخت آمد !
در جلسه ی امتحان خود 4 سئوال از مباحث درسی طرح کردم و تا پایان جلسه نشستم و آنان را حل نمود م و ورقه را به استاد دادم تا نشان دهم که درس خواندم و خوب هم خوندم ولی چرا اینگونه سئوال طرح نموده ای ؟!
استادبرام نمره رد ننمود و مرا به دفتر خود خواست و یک هفته مهلت داد که مجدداً حضور بهم رسانم و نزد خودش امتحان انفرادی دهم !
حضور یافتم و با کمال تعجب استادم همان سئوالات قبلی را ارائه داشت و حقیر هم چاره ای جزء این ندیدم که طرح همان 4 سئوال قبلی ام را به پاسخ دهی نشینم !!
و در نهایت نمره 5/10 از 20 نمره ریاضی 3 دانشکده ام شد .

سلام همزبان خوبم
تا حدودی خسته ام نه از ریاضی از .........
چه استاد خوبی
وچه شاگرد باهوشی!!!!!
نمره ی 10/5 هم نمره ی بدی نیست. اما چرا؟
پس قدر نمرات 20مرابدونید

مهتاب یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com/

بسیار زیبا بود

سلام مهتاب عزیزم
ممنون از حسن نظرتون

MojtabaMax دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ http://nicemax.blogsky.com

قبول داری سهراب سپهری شعراش گنگه؟

سلام
به نوعی متفاوت تر از بقیه شاعراست.

محمد دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:20 ق.ظ http://mohamed.blogsky.com/

واقعا یاد سهراب به خیر

سلام
واقعا

علیرضا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ق.ظ http://tayareh.blogsky.com/

زندگی رسم خویشاوندی ایست.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی ایست.

سلام
ممنون از حضور وشعر زیبایتان

زهرا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ق.ظ

افسانه خانم اهنگ وبلاگت اسمش چیه مال کیه؟خیلی غمگینه؟

عزیز دل مال شاد مهر عقیلیه به اسم علامت سوال

nabil دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://europa-persia.blogsky.com/



کاش به جای جدایی مردن بود ، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن

سلام ممنون از حضورتون
کاش

لیلا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

من مسلمانم .

قبله ام یک گل سرخ .

جانمازم چشمه ، مهرم نور .

دشت سجاده من .

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .

سنگ از پشت نمازم پیداست :

همه ذرات نمازم متبلور شده است .

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را ، پی (( تکبیرة الاحرام )) علف می خوانم

پی (( قد قامت )) موج .

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست .

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر

(( حجر الاسود )) من روشنی باغچه است .

سلام لیلا جون خوبی عزیز؟
ممنون از شعر زیبایت

دیبا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://dibajoon.blogsky.com/

قشنگ بود

ممنون عزیزم

علی دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ب.ظ http://hees.blogsky.com

سهراب سپهری شاعر بزرگی بود
ممنون از انتخاب این شعر من این شعرش رانشنیده بودم

سلام
از حضوروحسن نظرتون سپاسگزارم

من وتو دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ


افسانه خانم توی دوتا از پست هاتان کسی نظر گذاشته است وشما اورابا نام همکار خطاب کردیدودرجایی گفتیدامدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
همکارتان اقا است یا خانم؟ببخشیناخیلی دوس دارم بدانم

سلام بر من وتو عزیز
خانمی
تعجب می کنم که اینقدر شما دقیقید به نظرات وپاسخ به نظرات من
مگرفرق می کند آقا باشند یا خانم ؟؟؟؟؟

سینا سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ق.ظ http://www.sinachemistry.blogfa.com

سلام افسانه جان
مرسی از حضور سبزت
در زندگی دردهائی است که مانند خوره روح آدم را در انزوا میخورند و هیچ درمانی برایشان وجود ندارد...از صادق هدایت بود شعر سهراب یادم انداختش...
درد من تنهائی نیست درد ملتی است که فقر را قناعت بیعرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می دانند...اینم از دکتر شریعتی بود که با دیدن مطلبت یادم افتاد
کتاب محشریه (شهادت) دکتر من عاشق دکتر شریعتی ام..
مرسی از وبلاگ قشنگت

سلام
ممنون از حضور سبزتون دکتر شریعتی انسان روشن فکری بود
در زندگی دردهایی ایست که ...صادق هدایت ابتدای کتابش نوشته ومن آن رابسیاردوست دارم

سحر سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ق.ظ http://paeizerangparide.blogsky.com

سلام افسانه ی عزیز .شعر سهراب بسیار زیبا بود.

به قول سهراب
(روزهاتان پرتقــــــــــــــــــــــــالی باد)

سلام عزیزم
ممنون از حضور گرمتون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام خانم معلم عزیز
این شعر رو تایید می کنید؟
...
خواندم دعای عشق را بیش از کمیل شد
عمری به پای آمدنت حیف و میل شد
تاری تنید دور دلم عنکبوت غم
آنقدر خورد خون مرا تا رتیل شد
چشمان من هنوز تو را گریه می کنند
از غم به خود نیامده بودم که سیل شد
کی پس قطار آمدنت سوت می کشد
در انتظار مانده نگاهی که ریل شد
از روز های آمدنت سالها گذشت
با رفتنت ستاره ی عشقم سهیل شد.
رضا بیگ زاده(مهاجر)
از اینکه توی انتخاب شعر دیر کردم ببخشید.

ولی همچین ش دهن سوزی هم نیست.

سلام
بله که تایید می کنم
شعر بسیار زیبایی ایست.
ممنون از هدیه زیبایتان که ارزش فراوانی دارد چرا که خودسراینده ی آن هستید.

زن آزاد سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 ب.ظ http://zaneemrooz.mihanblog.com/

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟

سلام
از حضورگرمتون سپاسگزارم

علی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://abbasi460.blogsky.com

سلام
اشعار سهراب کم وبیش زیبایند این یکی هم خیلی زیبا بود

سلام
ممنون از حسن نظرتون

دیبا چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ http://dibajoon.blogsky.com/

قشنگ بود

مرسی عزیزم

محمد علی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ

آن برتر

آوای گیاه

ای نزدیک

ای همه سیماها

برتر از پرواز

بی تار و پود

بیراهه ای در آفتاب

تارا

خوابی در هیاهو

در سفر آن سوها

دروگران پگاه

دیاری دیگر

راه وارد

روزنه ای به رنگ

سایبان آرامش ما ، ماییم

شاسوسا

شب هم آهنگی

شکست ترانه

طنین

غبار لبخند

فراتر

کو قطره وهم

محراب

موج نوازشی ، ای گرداب !

میوه تاریک

نزدیک آی

نیایش

همراه

پرچین راز

گردش سایه ها

گل آینه

2- حجم سبز:

آب

آفتابی

از روی پلک شب

از سبز به سبز

به باغ همسفران

تا نبض خیس صبح

تپش سایه دوست

جنبش واژه زیست

در گلستانه

دوست

روشنی ، من ، گل ، آب

ساده رنگ

سوره تماشا

شب تنهایی خوب

صدای دیدار

غربت

ندای آغاز

نشانی

همیشه

و پیامی در راه

واحه ای در لحظه

ورق روشن وقت

پرهای زمزمه

پشت دریاها

پیغام ماهی ها

مهدی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://bivatan.blogsky.com

جالب هستش.....

سلام
ممنون از حضور سبزتون

rahgozar پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

با مرغ پنهان جان گرفته خراب در قیر شب دره خاموش
دریا و مرددلسرد دنگ ...

سلام
ممنون از حضور وشعر زیبایتان

مریم پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ http://secret1.blogsky.com

زهرا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ

کجایی بدوبیا آپم

سلام زهرا جان

حتما

علیرضا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ

ای چشم تو چشمه شرابی

وی روح تو لا مکانی آبی



پیشا نی بی ریای گرمت

یکروز بلند آفتابی

سلام
ممنون ازحضور وشعر زیبایتان کامل آن رادر وبلاگ زیبایتان خواندم

rahgozar پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

من همیشه توی این فکر بودم چراادمای بزرگ از خودشان نشانه وفرزندی بعه جا نمیزارن مثل سهراب سپهری و بوعلی سینا

سلام
فرمایش شما متین
اما شعر وکتاب ها و نام نیک و ماندگاری رابه جا می گذارند.

فاطمه پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ق.ظ http://originaal.persianblog.ir

شعرای سپهری همش محشره
آدمیزاد....
غرورش را خیلی دوست دارد،
اگر داشته باشد،
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش،
چه رسد به شکستن یا له کردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست
می دارد

سلام
ممنون از حضورتون وشعر زیبایتان

یاسین احمدی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ق.ظ http://dialoge-mandegar.blogfa.com

سلام
شب یلداتون مبارک
حال و هوای خوبی داشت شعر سهراب

سلام ممنون از حضوذتون
شب یلدای شما هم به خوبی وخوشی

اکبر پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ق.ظ

زیبا بود وبلاگتون عالی است
گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها :
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن

سلام ممنون از حضورتون

پرنده پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ب.ظ http://salami2bareh.blogfa.com/

سلام
چرا اینقدر ناامیدانه مینویسید ؟
بیایید پیمان ببندیم که برای امیدوارتر شدن انسان ها تلاش کنیم

سلام
نا امیدی ام پیداست؟؟
وایییییییییییییییی

... پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ

زهرا جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ق.ظ

شعر بسیار زیبایی است این قسمت رو خیلی دوس دارم
از روز های آمدنت سالها گذشت

با رفتنت ستاره ی عشقم سهیل شد.
عشق اگه ستاره سهیل بشه

سلام زهرا جان
ممنون از حسن نظرت وحضور گرمت.

سینا جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:13 ق.ظ http://www.sinachemistry.blogfa.com

مرسی

سلام
خواهش می کنم

زیبا شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ق.ظ http://zibarastegari.blogsky.com

عالی بود افسانه جون.........

سلام
ممنون زیبای نازنینم

[ بدون نام ] دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد