هنــــور از تو نوشتـــن برایـــم آســـان نیست و هر چه گریه کردم بغـض رو به پایان نیست
هنــــوز در ســفرم بر مــــــدار احســـاســــات چه حیــف حال و هوایم شبـیه گرگــان نیست
به گـــرد کعبــــه یکـــی در حریــم می رقصـــید کسی که برق نگاهش شبیه شیـطان نیست
قضــــاوت هــمه با دیــــدگانشــان جـــور است و هیچ کـــس زگنـــاه خــــود پشـــیمان نیست
کمـــی سبـــک تر از ایـــن مرزها عبـــور کنید میـان سیــــنه تان یک نفــر مسلـــمان نیست
چگــــونه باید از ایــن جـــاده هـای درد گذشت که گوشها همـه بسته کسی به فرمان نیست
هنـــوز گــــــــرد سفـــر را نشســته ام از تــــن که گفـته که خانه ی آدم شبـیه زندان نیست؟
به جـــامه دان ســــفر عــــهد نـــامه ها داریـم اگر چــه هیــچ کسـی بر قرار و پیمان نیست
به خـــط خــــوش بنویســید ســر در این شـهر خوشـا به گـرگ که اصلا شبیه انسان نیست
مرضیه اوجی
پ.ن۱:عاشق را که بر عکس کنی می شود "قشاع" دهخدا را می شناسی؟ لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود" قشاع " : دردی که آدم را از درمان مایوس می کند.
پ. ن 2: زندگی به من آموخت که آدم ها نه دروغ می گویند نه زیر حرفشان می زنند اگر صرفا چیزی می گویند احساسشان در همان لحظه است نباید روش حساب کرد.
چقدر نظر و چقدر طرفدار
میفهمم
سلام پرنده ی عزیز
ممنون از لطفتون
سلام عزیز همراه و صبح تون بخیر و شادی[گل]
...
حسین منزوی
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
سلام دوست گرامی
ممنون از لطف شما دوست بزرگوار
این عصرهای بارانی
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود …...
سلام
مهرتان را سپاس
مادرم پرسیدم عشق چیست؟
لبخندی زد سرش را به سرم تکیه داد و چشمانم را بوسید،
با صدایی لرزان گفت:
عشق یعنی تو...
یعنی نگاه کردن به چشمان تو...
عشق یعنی اولین کلمه ی مادری که بر زبانت آوردی......
سلام مهرناز نازم
ممنون مهربونم
בلـــَم گرفتــﮧ...
از همــﮧ بــی تفآوتــی هآ...
از همــﮧ فــَرآموشی هآ...
از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ...
از هَمﮧ بی توجـــــــــهی ها...
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت...
"روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟
سلام عزیز مهربونممعلمی هست و اما معلمها هم خود می دانند که اگر انشایی بخواهند که روزگار خود را چگونه گذرانید همه بنویسند "به هیچ "
تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم...!
سلام
نگاه خوبتان را سپاس
سلام .... خیلی وقت بود یه پست نذاشته بودم
ولی امروز یه دونه گذاشتم
مننتظرم بیای و بخونی اش و نظر بدی
یا علی[لبخند][گل]
سلام
مبارک باشه
خدمت می رسم
خدایا..!
من اینجا ...
دلم سخت معجزه می خواهد و
تو انگار !
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا...
سلام مهربانم
ممنون نازنینم
دچــــار فرسایش شده ام ؛ ...
اشــــک هــــــایـــم روز بـه روز ؛
عـــمــــقــــم را بــیـــشـــتــر مـــیـــکــند .
عزیز دل افسانه ای
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
سلام خدمت می رسم
هر کاری میکنه دلم تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تورو از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بزار یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن
سلام فرزانه جان
عزیز دلمی
افسانه جان فقط چرا انقد وبلاگت غم داره؟!
سلام مریم عزیزم
غم داره؟ کلبه ی غمه دیگه؟ منم سلطان غم" افسانه "
سلام مجدد افسانه
راستش دارم یه نظر خواهی توی وب می ذارم
دلم خواست نظر شمارو هم بدونم
قدم رنجه بفرمایید قلم رنجه فرمایید و اونجا جواب بدین
به جان خودم از بس نق زدم و غر زدم و ضجه مویه کردم و مخاطبم نشنید، به ستوه اومدم
خدا الهی مخاطب گرفتار نصیب کسی نکنه
دلم خواست رنگ وبلاگم رو عوض کنم و کلا قالب رو از مشکی بودن در بیارم نظر شما چیه؟
گرچه مشکی خیلی شیکه اما کلا نظرت چیه از این فاز سیاه بیام بیرون
بدو بیا نظرت برام مهمه افسانه
باشه؟
سلام به روی ماهت
چشم عزیز مهربونم خدمت می رسم
می خواهید قالبتونو تغییر بدید؟از مشکی بودن در بیاید؟
به نظرم رنگ بنفش رو انتخاب کنید من عاشق رنگ بنفشم عزیز دل افسانه خدمت می رسم
سلام خواهر عزیزم
با یک نظر سنجی در مورد خانه سالمندان در خدمتتون هستم خوشحال میشم نظر شما را هم بدونم
شاد باشی و سلامت
سلام برادر خوبم
چشم خدمت می رسم
بهروز باشید
گاھے مرا یاد کن!من ھمانم که اگر ساعتے از من بیخبر بودے آسمان رابھ زمین میدوختے
گاھے مرا یاد کن!من ھمانم که اگر ساعتے از من بیخبر بودے آسمان رابھ زمین میدوختے
سلام فهمیمه جان
عزیز دلمی
آבم هـــا فقطـ آבم هـωــتـنـב،
نـــﮧ بیشتــر و نـــﮧ ڪمتــر...
اگــر ڪمتر از چیزے کـــﮧ هـωـتنـב نگاهشاטּ ڪنــــے ...
آنـهـا را شـــڪــωـتــﮧ اے!
و اگـــر بیشتـر از آטּ حـωـــابشان ڪنـــے،
آنـها تـو را مـے شــڪــننـב !
بین ایــــن آבم هاے آבم، فقط بایـــــב عاقلانــــﮧ زنـבگـے ڪرב؛
نـــﮧ عاشقــانـــﮧ..
سلام عزیز دلم
محبت کردید مهربان
من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما...
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما...
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
من صبورم اما.........................
سلام عزیز دلم
ممنون فدات شم
هیـــ ـچ نبَـ ــوב
آבمـ ــش ڪَـ ـرבم
بــ ـاتَعــریــف هــ ـاَے مـَ ـטּ شَخصـ ــیت پیــבا ڪَـ ــرב
غـُ ـرورش را مَـבیـ ــوלּ مـَ ـטּ اســت
زیــ ـاב مَغـ ـرور شـُ ـב
زیــ ـاב از פֿـ ـوبـ ـے هـ ـای نـَـבاشـ ــتــﮧ اش بــَ ـرایــش گــُفـ ــتم
بـ ــاور ڪَـ ــرב و مــَ ـرا ڪُـ ـوچَڪ בیـ ـב و َ
رَفتـــ ـــ ــ ـ
سلام عزیز دلم
ممنونم
• با هر کسی مانند خودش رفتار کن تا نتیجه و عکس العمل کارش را قلبا احساس کند.[گل]
**********************************************
سلام ممنونم از حضور زیباتون ...
<<<<<منتظرتون هستم >>>>[گل]
آدم هزارانـ منر زیر خطـ فقز باشهـ ؛
اما یکــــــ میلیـمتر زیر خطـ فهـ ـ ـمـ نباشه!!
مــבتـ ـهـــاســـتـ
اِحســـاس مے ڪُنـَــمـ کـَــر و لالــ شـُــבم !!
ایــــن روزـهـــا
صـِــבاے ِ اِحســاســاتـــم رو
فَقَـــط صَفحــِه ے ِ ڪیبـُـورבم مے شنـَـــــوه
سلام
مهرتان را سپاس
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد
که هی اتفاقی آرام و شمرده شمرده می بارد!
سلام
سپاسگزارم
اغلب فکر می کنیم اینکه به یاد کسی هستیم منتی است بر گردن آن شخص
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما
به یاد ماندنی بودن بسیار مهم تر از به یاد بودن است
به یادتم عوب من...[گل]
عزیزم سلام خوبی؟
سلام آموزگار مهربانی
ممنون از لطفتون
شما خوبید؟
آرزوهــایت را یکجــا یادداشت کن
و یـکــی یـکــی از خـُـدا بخـواه
خـُــــدا یـــــادش نـمـــــی ره
ولی تــو یـادت می ره کـه
چیزی که امــروز داری
آرزوی دیروزت بـوده
دوستت دارم قد همه...
مهرتان را سپاس
در سایه ی یک نگـــاه
گاهی می توان دمی آسود
در جاری یک صـــدا
گاهی می توان غرق بودن شد
در حجم بودن عـشــق
گاهی می توان هیچ شد
در اوج یک آسمان مـهـــر
گاهی می توان از هزاران قله گذشت
می توان در هجوم تمام هستها نیست شد
و در برابر تمام نبودنها به یک بـــودن بالید
باز هم ممنونم
شانه های خودم را ترجیح میدهم
چرا که شانه های امروزی مانند بالشت های مسافرخانه
سرهای زیادی را تکیه گاه بوده اند...!
سلام
مهرتان را سپاس
[گل][قلب][گل][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]خطــا از من است، مـے دانم.
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]از مــن کــہ سالهاست گفته امــ “ایاک نعبـــد”
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]امــا به دیگران هــمـ دلسپـــرده امــ
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]از من کــہ سالهاست گفتــه امــ ” ایـــاک نستعین”
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]امــا بــه دیگــران همـ تکیه کــرده امــ
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]اما رهــــایمـ نکن
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]بیش از همیشه دلتنـــگمــ
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل]به اندازه ـے تمــام روزهاـے نبودنمــ
[گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
[گل][قلب][گل][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل]
سلام
ممنون از حضور سبزتون
سلام
با یه مطلب جدید بروزم
خوشحال می شم به سر بزنید....
سلام
خدمت می رسم
ڪَـــمے مِهــــــربانتَــــر بــــاش لُطـــــــــفا !
بَـــراے شـــــآنه ام سَنگــــــیـــــن أســـــــت
ایــــن سَـــرســــــنـگــــــینـےهــــــــآ
سلام عزیز دلم
ممنون نازنینم
بعــــد تو چهــره ی من آگهــــــــی ترحــیم است
.
.
.
.
سلام ...واقعا شعر قشنگی بود ...خیلی خوب بعضی حرفهارو شاعر روی کاغذ ثابت کرد....
افرین به این سلیقه خوب....
سلام
از نگاه خوب و حسن نظرتون سپاسگزارم
شما لطف دارید
سلام افسانه جان
نوشته هات عجیب اروم می کنه
می تونم یک از اشعار وبلاگتو بعنوان پست در وبلاگم بزارم البته با ادرس وبلاگت
راستی کاش مشخص می کردی کدام اشعار از خودت هستن؟؟
منتظزتم عزیزم
سلام عزیز مهربونم
الهی فدای دل مهربونت
ایراد نداره مهربونم هر کدام را که دوست دارید کپی کنید نیازی هم به گذاشتن آدرس وبلاگم نیست مهربونم
سلام!
بدینوسیله با تقدیم 4 لینک شما را با نمونه ای از توانائی های یک معلول خیلی شدید تبریزی که سرپرستی ارکستر "ساری تئل" را در مراسم بین المللی بزرگداشت استاد شهریار در برج میلاد تهران به عهده داشت آشنا می سازم
http://ceferi.blogfa.com/
http://ceferi.blogfa.com/post/42
http://salariyan.blogfa.com/post-2508.aspx
http://salsali.blogfa.com/post-48.aspx
با تشکر سارا
سلام
چوخ ساق اولسون سارا جان
گر زحال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
؛درود بر شما و اندیشه های بسیار زیبایتان؛
سلام
از نگاه خوب و مهربونتون سپاسگزارم
زیبایی از نگاه و اندیشه ی زیبای شماست
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــلام دوست عزیز
من آپم و مثل همیشه منتظر حضور گرمتون هستم[گل]
سلام
خدمت رسیدم
.
به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .
سلام
حضور سبزتان را سپاس
سوگند به زیبایی چشم هایت و به ریزش همیشگی اشک هایم
که من به خیال با تو بودن نیز قانعم
پس خیالت را از من نگیر
که خیالت مهربانترین تصویر دنیاست
اسمس عاشقانه غم و غصه
من به خود می بالم که در این قصر یخی
دوستی دارم که دلش آیینه ی خورشید
باز هم سپاس
ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین
آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنمرز
مهرتان را سپاس
دست همیشه برای زدن نیست ....
کار دست همیشه مشت شدن نیست .....
دست که فقط برای این کار ها نیست .....
گاهی دست میبخشد .....
نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند .....
گاهی چشمها به سوی دست توست .....
دستت را دست کم نگیر ........
سلام
وب زیبایی دارید لذت بردم
سلام مهربونم
قربون نگاه زیبابینتون برم
فهمیدهام که نفرت هم مثل دیگر احساسات
مثل عشق ، قیمت دارد
تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد . . .
سلام عزیزم ممنون نازنینم
من اگر میخندم
تنها به اجبار عکاس است.....
وگرنه....
بی تو ٰمن کجا؟؟؟؟؟؟
خنده کجا؟؟؟؟؟
سلام ممنونم
کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه میخوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟ بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو - بابی
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت.
رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
سلام عزیز دلم
ممنونم از این داستان بسیار زیبا
عاבت בارم
هَـــر رפز
جـــــاﮮ انگشــــــتانم را از رפﮮ شیشــــــﮧﮮ مانیتـפر پاڪ ڪنم
آפֿـــــر
نـפازش ڪرבטּ عڪــس هایَت
عاבت مَـטּ است…
دلتنگتم ...
سلام آموزگار مهربانی
ممنونم
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،
شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . .
در “نقاشی هایم” تنهاییم را پنهان می کنم
در “دلم” دلتنگی ام را
در “سکوتم” حرف های نگفته ام را
در “لبخندم” غصه هایم را
باز هم سپاس
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.
همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟؟
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید...
من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم...
سلام
داستان بسیار زیبایی بود
ازتون ممنونم
ُســــــــــــــــــــــلام ممنون بهم سر زدی خوشحال میشم بازم بیای
اگه با تبادل لینک موفق بودی بگو
موفق باشی
یا حق
چیــزی به اسم خیـــانت وجـــود نداره . . .
به اسم خـَــریت وجــود داره . . .
تویـــ ـی که زیادی اعتمـــاد میکنـ ـــی . . .
و اونــ ــی که سوء استفــاده میکنه . .
سلام
مهرتان را سپاس
دلتنگی … دلتنگی …
همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته
محتاج نوازش دستهایت هستم
باور کن که دلتنگی … دلتنگی …
دلتنگی مرگ تدریجی ست !!!
باز هم سپاس
عــاشـق هـم شدی،
مثــلِ زلیـخـــــا سِمِـج بــاش!
آنقـدر رُســوا بـازی دَر بیـاوَر،
تــا "خُـدا " خــودش پــا در میــانــی کند...!
allllllllllllllllllllllllllllllliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii bod
سلام مهربونم
عزیز دلمییییییییییییییییییییییییییییی
وب زیبایی دارین و انتخاباتون عالی اند
با تبادل لینک موافقید؟
سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم