ببـــار باران پاییــزی که چشمم فصـــل باران اســـت
بـــرای هجــــر آبـــان مـــاه عمــــر مـــن ؛
برای یـــک بغـــل پاییــــز مهرانگیــــز ... به وصـف نامنـظم هـای قلب او ،
من امروز از غزل الهام می گیرم
و امشب انتقــام از قلب پاک خــود ...
که چشمـم جور هر دوری و هر بی اطلاعی را
به دریـــایـــی فـــرو ریــزد ... ولی هر بار با این بارش آرام پاییزی
پـــر از مهـــر تـــو خواهــــم شــــد
پر از حس به همراه تو بودن ها
پ.ن1:ای دل بــــی ارزش .....! یـــــادبگـــــیر..... اگــــــر کســـــی بهـــــت گـــفت:دوســتـت دارم.... لــــزومـــا بــــه ایـــــن معـــــــنی نیســــــت که کـــــس دیگــــه ای رو دوســـت نداره...خدایا روزگــــارت با مــــن و احســــاسم بد کــــرد
پ.ن2: وقتــــی که می رفــــتی، بهار بود تابســــتان که نیامــــدی، پاییز شــــد پاییز که برنگشــــتی، پاییز ماندزمســــتان که نیایــــی، پاییــــز می مــــاند تو را به دل پاییــــزی ات فصلــــها را به هــــم نریز
سلام خوبین انشالله ؟
ببخشین قسمت کامنت های مطالب اخیرت باز نمیشه راستی کامنت های که من برات میذارم را نمی بینم کجا تائید میکنی
سلام
ممنون از لطفتون
من کامنت هاتونو در همین پست تاییدشان کردم و تعدادی از کامنت هاتون هم در پست های دیگر بود
ممنون از توجه زیبایتان
همیشه ،نه گاهی وقتا
سلام
ازتون ممنونم
سند منگوله دار دلمون، وقف شما / کفترای جلدمون، ارزونی سقف شما
ما زمین خورده ی اون چشمای عاشق کشتیم / نمیبینی ما رو اما، عمریه دلخوشتیم
سلام
مهرتان را سپاس
سلام افسانه جون یادش بخیرسال86 روکذشت زمانه
سلام
سال 86؟؟؟!!!!
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دوستت دارم
دووستت دارم
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دوستت دارم
دووستت دارم
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دوستت دارم
دووستت دارم
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دودووستت دارم
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم...
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دوستت دارم
دووستت دارم
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووست دارم
سلام آموزگار خوبم
مهرتان را سپاس
همیشه با اونی باش
که باعث بشه
حس کنی
بهترینی…..!
سلام مهربونم
عزیز دلی
[گل]
[گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل]سلام دوست عزیز [گل]
[گل][گل][گل] من آپم [گل][گل][گل]
[گل][گل] [گل] بهم سربزن [گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
خدمت می رسم
تقدیم به فسانه
ام
خیلی گشتم شاید بین اینا باشه
اگه پیدا نکردی باز برات پیدا میکنم
http://www.persianpersia.com/music/artistalbums.php?artistid=34
ادرسو کلیک کن
سلام
زحمت افتادید بزرگوار ازتون ممنونم
من هم خیلی گشتم اما نبود
تک تک آلبوم ها رو چک می کنم انشالله که پیداش کنم
باز هم ازتون ممنونم
ممنونم ابجی افسانه منا سر افرازم کردی عزیز دلم مرسی نگین خیلی خوشحال میشه
جبران میکنم عزیز دلم
بوووووووووووووووووس منم تو را دوست دارم ابجی جووووونم
قربونت بشم ماهکم
سلام عزیز دلم
خواهش می کنم فاطمه جونممممممممممممم
خدا نکنه مهربونم
سلام مهربان
از ارسال پیام های زیبا وپرمعناتون سپاسگزارم.
خیلی دوست داشتم با اندیشه شما بیشتر اشنا بشم اگه امکان دارد بطور زنده گفت وگویی داشته باشیم
سلام
منظور از پیام ها کامنت های ارسالی است دیگه؟ خواهش می کنم
متاسفانه چنین امکانی وجود نداره و من علاقه ای به گفتگوی زنده ندارم
To laugh until it hurts your stomach
i smile always
تن کی یو
ما همه خوبیها را
ز TALE( گل ، گل ، گل ) آموزیم
سلام همزبان خوبم
سپاسگزار مهرتون هستم
<!-- Begin Music --><div align='center'><object type='application/x-shockwave-flash' data='http://www.sedayab.com/play.swf' width='160' height='20' id='dewplayer' name='dewplayer'> <param name='wmode' value='transparent' /><param name='movie' value='http://www.sedayab.com/play.swf' /> <param name='flashvars' value= 'mp3=http://up.sedayab.com/1382406605.mp3&autostart=1&autoreplay=1&showtime=1&randomplay=1' > </object><br><a href='http://www.sedayab.com/' >صدایاب</a></div><!-- End Music -->
یلا رو بردن
سلام
یلا رو بردن؟
آهان کد رو می فرمایید ؟(لیلا رو بردن)
دست تون درد نکنه
..وقتی نیستی.....تنهایی به وجودم چنگ می اندازد
....کاش می دانستم بودنت......همیشگی نیست...
کاش به عبورت از این کوچه عادت نمی کردم....
این بار سر کوچه تنهای ام تابلویی می کوبم...که:
...لعنتی این کوچه صاحبی دارد که به صدای پایت عادت کرده بود
سلام
سپاسگزار مهرتون هستم
سلام
وبت خیلی قشنگه
سلام
نگاهتون زیباست
درونم غوغاست...
ساده می شکنم...حتی با یک تلنگر کوچک...
اینگونه نبودم...شدم...
مهرتان را سپاس
لیلی در پاییز" باید از دلنوشته های خودتون باشه
رمز دارد. چه طورباید وارد شد؟
نه دل نوشته ی خودم نیست
باید رمز رو وارد کنید
رمز رو خدمت تون ارسال می کنم
pop.9041
است
ف...........ه
سلام
خب حالا چرا دعوا می کنید آخه بابا ؟
سلام دوست من.
بسیار زیبا.مرسی.
اگه دوست داشتی در مورد مطلب "به یادتم!..." نظر بده.مرسی.
سلام
سپاسگزارم
چشم خدمت می رسم
سلام آبجی جووووووووووووووووووونم
من هر روز پست جدید میزارم منتظر حضور قشنگ وزیبا یت هستم عزیز دلم
دوستت دارم خیلی زیااااااد
ابجی جووونم آپم با پست جدید منتظر حضور گرمت هستم نازنینم
ممنون مرسی آبجی جونم تو این چند روز مهزبونیت را به من ثابت کردی عزیز دلم خیلی ممنون برای پست تولد
بازم ممنون مرسی ماهکم [قلب][بوسه][گل][لبخند][بوسه]
سلام فاطمه ی عزیزم
خدمت رسیدم مهربونم
خواهش می کنم
منم دوستت دارم
سلام افسانه ی من!
منو یادت هست؟
سلام
کلبه ی تنهایی من؟؟
؟؟
آهانیادم افتاد از دوستان خیلی قدیمی خاطرات کهنه بودید که بعد از ازدواج کمتر نوشتید و در نهایت دیگر ننوشتید یادمه بعد از ازدواج براتون کامنت گذاشتم که اسم وبلاگتونو تغییر بدید چون دیگر شما تنها نیستید و شما هم جواب دادید که تنهایی با ازدواج رفع نمیشه بعضی ها با ازدواج کردن تنهاتر میشن
حافظه رو توجه می نمویی؟
من نمی دونم چرا آخه لینکتونو حذف کردم الان هم که آدرس نگذاشتید !!!!! فکر کنم با نام تنها کامنت می گذاشتید!!! اگر این دفعه تشریف آوردید آدرس بگذارید دیگه
منتظر کامنت و آدرستون هستم
الان میرم کامنتهای پست های سال 91 -90 رو چک می کنم شاید پیداتون کنم
پیداتون کردم
http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com/
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟
سلام ب روزم با پست جدید
سلام
سپاس از حضور گرمتون
خدمت رسیدم
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد
که وقتی تو اوج تنهایی هستی
با چشماش بهت بگه :
هستم تا ته تهش! هستی؟؟؟
عزیز دلمییییییی
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … !
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابـرو...!
گـــــاهی
نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد، و نـــــــــــه خنــــــــده!!
نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد، و نـــــــه سکــــــــوت!!
آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانـــی خیــــ ـس
رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی :
خدایــــــا
تنـــهـــــا تــــو را دارمــــــ
تنـــهـــــــایم مگـــــــذار .
بــــه سراغ من اگــر می آیی
تـــند و آهسـتـــه چه فــــرقی دارد؟؟؟
تـــو ... بــه هر جور دلت خواست بیـــا
جنس تنهایی من چینی نیست
که تَرَک بردارد ...
مثل آهن شده است ..
پروردگارا
کمکم کن هرگز فراموشت نکنم که آرامش دل تنها با یاد تو میسر است
خدایا
گاهی حجم دنیای درونم از وجودت تهی می شود آن وقت من میمانم و
تنهایی و ترسهایم....
درها دیوار می شوند امید هایم یک آرزوی دور از دسترس می شوند....
خدای مهربانم
روزنه قلبم را برویت باز کن چون تنها نور وجود تو است که دلم را روشن نگاه می دارد ....
سلام
مهرتان را سپاس
پاسخ: سلام خاله جان افسانه
مارا شرمنده خودتون میکنید با این همه محبت
مرسی افسانه جونم از بابت دلداری ودعاتون
. وممنون که به فکر من هستید. شما هم مراقب و مواظب قلب مهربونتون باشید
راستش بابایی هنوز خوب نشده و مامانم هم بیماره و هم پرستار باباییه ونمیتونه بیاد نت. من از طرف همه از شما معذرت میخواهم.
در ضمن ببخشید که نمیتونم به شما سر بزنم آخه بد جور سرگرم درس وتحصیلم.
به خدا شرمنده ات هستم. من راببخش خاله جون. اگه نمیتونم بهت سر بزنم ولی در عوض در قلب من جا داری خاله جان
سلامت وشاد و موفق باشی خاله جان افسانه گلم
سلام به روی ماهت عزیز دلم
خواهش می کنم مهربونم درسته همه ی ما مجازی هستیم اما دلهامون که مجازی نیست نرگس مهربونم مواظب پدر و مادر مهربونتون باشید دعا می کنم که آقای باقریان گرامی و مادر عزیزتونهر چه زودتر سلامتی شون رو به دست بیارند عزیز دلبندم از طرف من جویای احوال پدر و مادرتون باشید و از طرف من مادر مهربونتونو ببوسید و بگید که در همدان کسی هست که به یادتونه و برای سلامتی تون دعا می کنه انشالله که خداوند تموم بیماران از جمله مادر و پدر عزیزتون رو شفا بده
قربونت برم دشمنتون شرمنده این چه حرفیه که شما میگید؟؟
انشالله در درسهاتون موفق باشید
خاله جان شرمنده که دیر خدمت رسیدم. عید قربان بر شما هم مبارک باشه
ای جانم عید شما و خانواده ی عزیزتون مبارک مهربونم
ممنون آبجی افسانه جووووووووووووووووووونم
بهم سر زدی خوشحال شدم عزیز دلم
فدای مهربونیت بشم
[قلب][قلب][گل]
[بوسه][گل]
[قلب][قلب][گل]
[بوسه][گل]
[قلب][قلب][گل]
[بوسه][گل]
آبجی جوووووونم بازم منتظرتم آبجی دوست داشتنی خودم
سلام فاطمه جان
خواهش می کنم عزیز دلم
منم دوستت دارم مهربونم
سلام گلم
لیاقت تو در این وبه لینک بشه
خدا تو رو بکشه این شا الله که ای دی نداری
سلام
محبت کردید بزرگوار
افعال معکوسه ؟؟؟
آی دی چیه آخه بابا
سلام خوبیــــــــ؟بایه مطلب عاشقونه آپـــــــــــم
بیاونظــــــــــــــرتوبگوووووو
(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_
♥آپـــــــــــــــ ــــــــــــــــم ♥ . ♥ بدو بیــــــــــــــــــــــــا♥
سلام سارا جان
عزیز دل خدمت می رسم
چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى که هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!
سلام
مهرتان را سپاس
(◡‿◡✿) (✿◠‿◠)
به روزم دوست خوبم
حتما قشنگم
بر بلندای فلک ذکر ملائک یا عیلست
هر که گوید یا علی ، در روز محشر با علیست
در طواف کعبه گر با دیده ی دل بنگری
هر طرف آئینه ای باشد کزان پیدا علیست
در شب معراج احمد نور از لب نور بود
دید در افلاک ، ماه لیله الاسرا علیست
[گل] عیدتان مبارک [گل]
سلام سمیه جون
عزیز دلی
شکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بیجان شب و روز
بیخبر از همه خندان باشیم
بیغمی، عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آئینهای بود درون بین که در آن خویش را میدیدیم
آنچه پنهان بود از آئینهها میدیدیم
میشدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد ...
یاد تو
قطره قطره میچکد از چشمم
روی تو
رفته رفته میرود از یادم
سلام دوست گرامی
ازتون ممنونم
کاش میشد به تو گفت: که تو تنها سخن شعر منی ،
کاش میشد بـه تـو گفت: که نـرو دور نشو از بر ِ من ،
تو بمان تا که نمیرد دل من ...
باز هم محبت کردید
♦ تقدیم به شما و خوانندگان وبلاگ محبوب و دوستــداشتنی ـت ♦
♦ امتحان عشق ♦
”جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست؛
لباس ارتشیاش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردمی پرداخت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش میگرفتند.
او به دنبال دختری میگشت که چهرهی او را هرگز ندیده بود اما قلبش را میشناخت؛
دختری با یکگلسرخ.
از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود.
از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه، ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود؛
اما نه شیفته کلماتکتاب، بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد.
دستخطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درونبین و باطنی ژرف داشت.
در صفحه اول”جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد:“دوشیزه هالیسمینل”.
با اندکی جستوجو و صرفوقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
”جان” برای او نامهای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامهنگاری با او بپردازد.
روز بعد جان سوارکشتی شد تا برای خدمت در جنگجهانیدوم عازم شود.
در طول یکسال و یکماه پس از آن، آندو به تدریج با مکاتبه و نامهنگاری به شناخت یکدیگر پرداختند.
هر نامه همچون دانهای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو میافتاد و بتدریج عشق شروع به جوانهزدن کرد.
”جان” درخواست عکسکرد ولی با مخالفت ”میس هالیس” روبهرو شد.
بهنظر هالیس اگر ”جان” قلباً به او توجه داشت دیگر شکل ظاهریاش نمیتوانست برای او چندان با اهمیت باشد.
ولی سرانجام روز بازگشتِ”جان” فرا رسید؛آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند: ۷بعدظهر،در ایستگاه مرکزی نیویورک.
هالیس نوشته بود: تو مرا خواهیشناخت از روی گلسرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت.
بنابراین رأسساعت ۷بعدظهر،”جان”بهدنبال دختری میگشت که قلبش را سخت دوست میداشت اما چهرهاش را هرگز ندیده بود.
ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید:
زن جوانی داشت بهسمت من میآمد، بلند قامت و خوشاندام موهایطلاییاش در حلقههای زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود؛ چشمانآبیرنگش به رنگ آبیگلها بود و در لباس سبز روشنش به بهاری میمانست که جان گرفته باشد.
من بیاراده به سمت او قدم برداشتم، کاملاً بدون توجه به اینکه او آن نشانگلسرخ را بر روی کلاهش ندارد.
اندکی به او نزدیک شدم. لبهایش با لبخند پرشوری از همگشوده شد؛
اما به آهستگی گفت:[ممکن است اجازه دهید عبورکنم؟]
بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم و در اینحال میسهالیس را دیدم.
تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود، زنی حدوداً ۴۰ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود.
اندکیچاق بود و مچ پای نسبتاً کلفتش توی کفشهای بدون پاشنه جا گرفته بودند.
دختر سبزپوش از من دور میشد، مناحساسکردم که بر سر یک دو راهی قرارگرفتهام.
از طرفی شوقوتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبزپوش فرا میخواند و از سویی علاقهای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود بهماندن دعوتم میکرد.
او آنجا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیدهاش که بسیار آرام و موقر به نظر میرسید.
و چشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی میدرخشید.
دیگر بخود تردید راه ندادم.
کتاب جلد چرمیآبیرنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب میآمد؛
از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود، اما چیزی بهدست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود.
دوستگرانبهایی که میتوانستم همیشه بهآن افتخار کنم.
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم.
با اینوجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم.
من”جان بلانکارد”هستم و شما هم باید دوشیزه مینل باشید؛ از ملاقات شما بسیار خوشحالم.
ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟
چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و بهآرامی گفت: فرزندم من اصلاً متوجه نمیشوم!
ولی آن خانمجوان که لباسسبز بهتن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت، از من خواست که این گلسرخ را روی کلاهم بگذارم
و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آنطرف خیابان منتظر شماست.
او گفت که این فقط یک امتحان است !
مهرتان را سپاس
سلام گلم
ممنون از لطفتان.خوشحالم
خواهش می کنم
سلام به روی ماهت
خواهش می کنم مهربونم
من گرگ صفت... قبول... اما تمام سلامهای من به طمع داشتنت بود...
هر رابطه ای ؛
به هر دلیلی برایت تمام شد
پی اش را دیگر نگیر ....
هیچ شوک مصنوعی ،
آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کند...
سلام
سلام
انسان هایی هستند که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که ،
تو را فرو بریزند ...!
تا تو را انکار کنند ...!
تا از رویت رد شوند ...!
سلام
ممنون از محبت تون
نام علی = عدالت ..//
راه علی = سعادت ..//
عشق علی = شهادت ..//
ذکر علی = عبادت ..//
عید علی = مبارک ..// [گل]
نام علی = عدالت ..//
راه علی = سعادت ..//
عشق علی = شهادت ..//
ذکر علی = عبادت ..//
عید علی = مبارک ..// [گل]
سلام رویای عزیزم
عزیز دل عید شما هم مبارک
دل را زعلی اگر بگیرم چه کنم؟
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم؟
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم؟
دوستت دارمها
هرگز تکراری نبودهاند
که هماره - با فهمی از بینش تو - بر زبان جاریست
بیآنکه تردیدی خصمانه پشیمانم کند شاید
ماه را بنگر
که فهمی از نگاه ِ خیرهاش
در برکهی چشم من از یاد تو دائم میتراود اشکها
ابرها را خط بزن
این پرده را از هم بدر
انگیزشی در من برویان
ماه شو
"سهیل" - 30 مهر 1392
سلام
بسیار زیبا بود دستمریزاد
سلام مرسی از حضورتون
اینو یک زن نوشته ؛ نرم ... تلخ ... و ساده:
قضاوت با شما ! نکند سنگسارش کنید ناداورانه!!
بسیار دور از هم قد کشیدهایم . هر یک بر فراز صخرهای بلند و درهای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد.
جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوششهای متفاوت.
مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کلهای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسهی دخترانه و تو را پسرانه .
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیفهای دور از هم . نیمکتهای خانمها و آقایان. با درها و راهروها و ورودیها و خروجیهای خواهران و برادران .
جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم. در اتوبوس با میلهها و در حرم و امامزاده با نردهها و در دریا و ساحل با پارچههای برزنتی...
آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنیای برای من؛ و من شدم عقدهی جنسی سرکوب شدهای برای تو.
تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور نادانی و بیماری و عقدههای جنسی، من در پی یک نگاه و توجه و متلک از تو باشم... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالیات کند و نگاه حریصات مانتو أم را بدرد .
جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شدهایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقدهی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم.
بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاهمان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاههای انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
و من باید تقاص همهی این فاصله ها را بپردازم. تقاص دوری از تو و بر صخرهای دیگر قدکشیدن را. تقاص تو را ندیدن و نشناختن را .
باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک میشود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار میگردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم.
اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور.
بهتان بر نخورد...
آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراحها را زنانه و مردانه کردهاند.
سلام
متاسفانه واقعیت تلخی بود که گذشت
قربونش برم این روزها که نسل جدید خیلی آزاد شدند همه جا مختلطه و به فرمایش شما فقط ......... زنانه و مردانه است
اما
سلام
یه مطلب گذاشتم وقت کردی بیا بخون.
نظرم بده!
نه حوصله دوست داشتن دارم نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد/این روزها سردم مثل دی مثل بهمن مثل اسفند/مثل زمستان یخ زده امارزوهایم قندیل بسته امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده/نه به امدنی دلخوشم ونه از رفتنی غمگین این روزها پراز سکوتم...
سلام
مهرتان را سپاس
این گونه است قصه ی غم های بعد تو
هرگز نمی رسم به قدم های بعد تو
این اسکلت خراش دلم را وسیع کرد
این زندگی شبیهِ عدم های بعدِ تو
کو شوکران من ؟ به یک جرعه سر کشم
کو جرعه ای هلاهل و سم هایِ بعدِ تو
حتی تسلی ام نشده این ضریح ها
سجاده ها … تمام حرم های بعدِ تو
تو قبله ی مقدس در سینه ی منی
من کافرم به دین صنم های ِ بعدِ تو
دریا میان خلسه ی آن چشمهاست ، من
مغروق مانده ی تمام بلم های بعدِ تو
این شعر ها به دردِ دل من نمی خورند
بیزارم از صدایِ قلم های بعدِ تو
سلام
حضور گرمتان را سپاس
مـــی خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !
تا بداند
گمشده ی من
نه در آغــــ ـوش او . . .
که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست
آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش
خواهــــــ ـم گفت
تا ســـ ـرخ شود . . .
تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .
آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم
و مـــ ـی دانــــــ ـم
کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست
غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی
سلام دریا جان
ممنون عزیز دل
خب باشه
نداشته باش
آی دی رو می فرمایید؟
خب ندارم دیگه!!!!
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
سید علی صالحی
سلام
از نگاه خوبتون سپاسگزارم