خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

خـــــاطرات کهــــنه و اشـــــعار نـــو

خاطرات کهنه و اشعار نو شمع خاموشی شب های من است تازه ام از این فضای دلپذیر یاد آن درمان غمهای من است. صهبـــــانــا

می بنــــدم دو چشــــمـــم را

 

گـــاه می بــــندم دو چشــــمم را بــــه رویِ  تــــــــمام هـــــــراسهای خـــویـــــــــش  

و در ایـــــن ندیدن اســــت کــــــــه

دلــــــــم  را  مـــــی نـــــــوازم  

آرام آرام و لــــــــــــبریز 

 می شــــــــود

 جــــامِ دلـــــــم  از شـــــراب کهنـــــــــــه ای   

  کــه  مســـتی اش مــــــدام اســـــت و 

 صـــــــبحش  بـی  خُــــــــمار گــــــاه  

چه سرخوشـــم با نــــوای ســــــاز  

خویش که جز خـــودم هیـچکس  

 بــه آن گوش نـمــی دهــــد  

صـــــــــدایی کــــه تا 

 نفـــــــــس

 مـــــــی کشــــــــم در سـینــــــه ی مــن  

اســـت ومـــن می خــوانم تمــــــــــام 

 نــــا گفـــــــــته هایم  را هـــــمراه 

 ایــــن نـــــــوا  مــــــــن 

 می خــــوانم همراه 

 ایــــــن نـــــــــوا ..  

  رازهـــــــــایِ پنـــــــــــهانِ خــــــــــویش 

 

         

 

نظرات 201 + ارسال نظر
عطر گندم چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ق.ظ http://atregandom.blogsky.com

میگن سرمایه هردلی حرفهایی است که برای "نگفتن" دارد.داشتم فکر می کردم این جمله ولسه "ندیدن "هم صدق میکنه

سلام عزیز دل

سرمایه ی ماورایی هر کسی حرفهایی است که برای نگفتن دارد

به نظرم بعضی چیزها هم ارزش دیدن ندارند

ممنون عزیز دل

سپیده چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ق.ظ http://bar0on.blogsky.com

وبلاگ قشنگی داری... موفق باشی

سلام نازنینم

خیر مقدم عرض می کنم

نگاه زیبا بینتان را سپاس

مرتضی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ق.ظ

باز کن دیدگان خمارت

تا آفتاب عمرم فروزان شود

چشمه وفا از شراب لبت

خروشان شود

باز کن مشت بسته ات

تا شیدایی عشقت عریان شود

باز کن غنچه سرخ لبت

تا ویرانه دلم گلستان شود

باز کن بغض بسته گلو

تا اسرار نهان دل ، عیان شود

باز کن چشم بسته ات

خواهی عمر فسانه جاودان شود

باز کن ...

سلام مهربان خواهر

چون همیشه احساس ناب دلت غوغا بپا کرد

سلام برادر خوبم

طـــنـــــابی را که یکــــ ســـرش را تـــــــو مــیـکـشـیـــدی ،
یکــــ ســـرش را خـــــــــــدا...
دور گـــــردن مــــن پــــــیــــــچ خــورده بـــــــود...!!!!!
" تــقــــدیــــــر" من بــــود ، یا "تـــقـــصـــــیــــر" تـــــــــو...؟؟؟

حضور پر مهرتان را سپاس

سارا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:14 ق.ظ http://sarajo0on.blogfa.com/

ه ســــــیگــــ ار روشن می کنم

و به خاموشی خــــــودم فکر می کنم !

یه کام عمیق با یه آه کوتاه ، دودش رو بیرون میدم

کمرنگـــــــــــ میشه مثل خودم ! نفسم می گیره از زندگی اجباری

* زیبا بود گلم...*

سلام سارای عزیزم

قربونت برم

لیلی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://sohre1370.blogfa.com

سلام
وب زیبایی داری
به منم سر بزن خوشحالم میکنی

سلام لیلی جانم

نظر لطف شماست

خدمت رسیدم نازنینم

احسان چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ق.ظ http://limeshq.blogsky.com/

من چک نویس احساسات تو نیستم ، "دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن .

سلام

ببار بر من ای باران و

بشوی از دلم ...

غباری را که تک تکِ اشتباهاتم بر دل نشانده اند

لیلا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ق.ظ http://khakestar42.blogsky.com/

طرف ما شب نیست

صدا با سکوت آشتی نمی‌کند

کلمات انتظار می‌کشند.

من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست

شب از ستاره‌ها تنهاتر است...


سلام لیلای عزیزم

در من زنی در دوردست ...زنی در پائیز ... زنی از احساسِ برگِ زرد لبریز

زنی که نگاهش ... همیشه به دور دستِ دور دوخته است

و دلش ... در حسرتِ آرزوهایِ محالش گاه به شدت سوخته است

این زن ... همیشه منتظر است ...

لیلا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ق.ظ


سیب سرخی رابه من بخشید و رفت

عاقبت برعشق من خندید ورفت

اشک درچشمان سردم حلقه زد

بی مروت گریه ام رادید و رفت

هوا ... باز هم هوایِ دلِ من است ...

گویی که در هر ذره از آن ... غمها و شادیهای فراوان نهفته است ...

عمری زندگی ... انبوهی از خاطراتِ نیک و بد ...

نمی دانم چه حکمتیست که هر وقت هوا بارانیست ...

خوشتیپم چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 ق.ظ http://www.nargesreza.blogsky.com

امروز خورشید شادمانه‏ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت،

سلام

شاید که .. باید ... گاه ... کمی سکوت کنم

و در سکوت ... گوش کنم .... به نوایِ دلِ خود

شاید که .. باید .. گاه .. کمی دور شوم از تمامِ همهمه

و در خودم ... جوابِ بعضی از سوال هایم را جستجو کنم

سپاس

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:52 ق.ظ

چه خوب TALE

رنج عشق را برایت نقاشی کردن آنچنان سخت است که
از گره مشت های مردانه ات هم سخت تر
اما خوشحالم که به آسانی میتوانم
عشق را
برایت یه پاداش
نقاشی کنم و مطمئین می نویسم که :
ما دیگر وقت و انرژی لازم نداریم که صرف رابطه ی که عمرش مدتها به سر رسیده است بکنیم و
رازهای پنــــــــــــــــــــــــــــــــــهان
خـــــــــــــــــــــــــــــــــوبش را از این مشت های مجکم بیرون آوریم
آفرین و آفرین و آفرین بر تو مهربان معلم ما

سلام همزبان خوبم

چشمانم را می بندم و چنان در عطر گل و آوای نسیم غرق می شوم

که دیگر هیچ ازدحامی نمی تواند آرامش ذهنم را به هم زند

سپاس از نقاشی های خوبتان بر نقش های رنگ باخته ام

ی دوس چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:13 ق.ظ http://asemane-tabdar.blogsky.com/


سلام افسانه جون
چرا بازیو بد باختی
چی شده مگه
این چن روز یکم درگیرم ک سرنزدم بهت
شرمنده
خییییییییلی گلی عسیسم

سلام دوست عزیزم

عزیز دلمیییییییییییییییییییییییی

مهدی (س م ح) چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ق.ظ http://gitare.blogsky.com

زیبا بود..

سلام
از حسن نظرتون سپاسگزارم

nazgol چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:47 ق.ظ http://mikrobe-sorati.blogsky.com

ساکت زندگی می‌کنیم ولی حرف‌ها در ما تیر می‌کشد . . .

ممنون عزیزم

سلام نازگل من

خسته ام از رفتم ، رفتی ، رفت ها

همیشه حرف از رفتن هاست

کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان میکرد

ترانه هایم چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:58 ق.ظ

ای کاش می خواندی ان نا گفته ها را تابرایشان آهنگ بسازم ....فقط تواناییم همین است.....

سلام استاد


می خواهم اعتماد کنم

اما بد جایی دنیا آمده ام...

زمین...

سپاس از حضور پر مهرتون

حسین زارع چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ق.ظ http://hoseinzare24.blogsky.com

سلام چه زیبا ازمطلب خوشم امد به ما هم سری بزنید

سلام

از حسن نظرتون سپاسگزارم

حتما

مبینا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ق.ظ http://www.andalib1.mihanblog.com/

سلام

خیلی زیبا بود مرسی گلم

سلام مبینای عزیزم

ممنون نازنینم

میلاد آرشام چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 ق.ظ http://arsentus.blogsky.com/


طـــنـــــابی را که یکــــ ســـرش را تـــــــو مــیـکـشـیـــدی ،
یکــــ ســـرش را خـــــــــــدا...
دور گـــــردن مــــن پــــــیــــــچ خــورده بـــــــود...!!!!!
" تــقــــدیــــــر" من بــــود ، یا "تـــقـــصـــــیــــر" تـــــــــو...؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



سلام
دلمان که میگیرد

تاوان لحظه هاییست

که دل میبندیم
ممنون از حضور گرمتون

فرزان فتوحی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ http://cherkneveshte66.blogfa.com

سلام دوست خوبم ... کارهات زیبا هستند ...
منتظر رد پاهایت در چرک نوشته هایم هستم...

ســــلام فروزان من

قربونت برم من

خدمت خواهم رسید

رضا پسر هزاره چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ http://staraf.afblogfa.com

سلام
خوبی
من که الان خوبم شما چطور؟

سلام

ممنونم

خدا رو شکر که خوبید
سپاس

محمد علی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

می گفتند :
سختی ها نمک زندگــــــی است !
امّا
چرا کسی نفهمید ؛
“نمــــــک” برای من که خاطراتم زخمی است ،
شور نیست
مزه ی “درد” می دهد



ســـــلام

انشالله که خاطراتت هیچگاه طعم شوری را احساس نکند

از حضور گرمتون سپاسگزارم

رها چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ http://idea90.blogsky.com

سلام دوست خوبم
بیراهه ها رفتی، برده گام، رهگذر راهی از من تا بی انجام،



مسافر میان سنگینی پلک و جوی سحر!



در تمام باغ نا تمام تو، ای کودک! شاخسارزمرد تنها نبود



برزمینه هولی می درخشید



در دامنه لالایی، به چشمه وحشت می رفتی، بازوانت دو



ساحل نا همرنگ شمشیر و نوازش بود.



فریب را خندیده ای، نه لبخند را، ناشناسی را زیسته ای،



نه زیست را.



و آن روز، و آن لحظه، از خود گریختی، سر به بیابان یک



درخت نهادی، به بالش یک وهم.



در پی چه بودی، آن هنگام، در راهی از من تا گوشه گیر



ساکت آیینه، در گذری از میوه تااضطراب رسیدن؟



ورطه عطر را بر گل گستردی، گل را شب کردی، در شب



گل تنها ماندی، گریستی.



همیشه - بهار غم را آب دادی،



فریاد ریشه را در سیاهی فضا روشن کردی، بر تب شکوفه



شبیخون زدی، باغبان هول انگیز!



و چه از این گویاتر، خوشه شک پروردی.



و آن شب، آن تیره شب، در زمین بستر بذر گریز افشاندی.



و بالین آغاز سفر بود، پایان سفر بود، دری به فرود،



روزنه ای به اوج.



گریستی، « من » بیخبر، بر هر جهش، در هر آمد، هر رفت.



وای « من » کودک تو، در شب صخره ها، از گود نیلی بالا چه می خواست؟



چشم انداز حیرت شده بود، پهنه انتظار، ربوده راز، گرفته نور.



و تو تنها ترین « من » بودی.



و تو نزدیک ترین « من » بودی.



و تو رساترین « من » بودی، ای « من » سحر گاهی، پنجره ی



بر خیرگی دنیاها سرانگیز!



(شاعر = سهراب سپهری)

سلام رهای نازنینم

اشعار سهراب همه زیبا و پر معناست اشعارش را دوست دارم

ممنون عزیز دلم

mxu چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:32 ب.ظ http://mxu.blogsky.com/

سلام
این مدلیشو ندیده بودم . به این میگن یه کامنت مخاطب جذب کن و زیبا . خوشم اومد
بازی رو آدم نمیبازه ،‌بازی رو تموم میکنه برای بازی بعدی
این وسط هیچکس بازنده نیست . یکی برنده میشه اما اون یکی میتونه وقت صرف کنه برای مصاف بعدی

همین دیگه . از وبت لذت بردم و به قول مشتی ،

ســــــــــلام



خوش اومدید نظر لطف شماست

با نظر شما موافقم در مصاف زندگی انشالله همیشه پیروز وموف باشید

از نگاه زیبا بین شماست

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ

TALE اولی بودن تو برایم
در تنهایی بودنم در یک روز تعطیل
روز خوبی را در حال نقاشی کشیدن می باشد
دل ها گاه کارهای میکنند که
انسانها با هم با همه فاصله ها
فقط به یک پشت و روی مانیتور لپ تاپ از هم فاصله پیدا می کنند !!
و خود را در تنهایی تنها ، تنها نمی بینند

سلام همزبان خوبم

معلم به خط فاصله میگفت خط تیره ،

خوب میدانست که فاصله ها چه به روز آدم ها می آورد !

سپاس از حضور گرم ومهربونتون

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:52 ب.ظ

در آواز یک جفت مرغ عشق خانگی و
جیک جیک یک جفت فنچ
و نگاه
با حرف و حدیث تک مرغ مینا م به من که
عاشقانه مرا زیر نظر دارد که با لپ تاپ با کی غیر از او یا
یک جفت مرغ عشق و
یک جفت فنچ
چت نموده ام !!
مطمئن هستم آنان از TALE هیچ نمی دانند

هیچ کس TALE را نمی شناسد
دیر زمانی نه چندان دور پایم سست مانده بود از رفتن که دلی به یادگار

امانت نزدم بود

که امروز نمیدانم امانت را به سر منزل رسانده ام یا نه؟!

که تنها سهم من از انهمه دلبستگی یک چراغ همیشه خاموش است!

لیلا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:17 ب.ظ http://khakestar42.blogsky.com/


من ابر باران خیز غمگینم ، هوای گریه دارم

با یاد گلهایی که از این باغ توفان دیده رفتند

چون جویبار فصل پاییزی نوای گریه دارم

سلام لیلای من

مهم نیست اگر انـسـان بـرای کـسی که دوسـتـش دارد غـرورش را از دست بـدهـد ؛


امـا فـاجـعـه اسـت اگر بـه خـاطـر حـفـظ غـرور ، کـسی را که دوسـت دارد از دست بـدهـد .


ویـلـیـام شکـسـپـیـر

علیرضا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ http://alirezabavafa.blogfa.com


هر آدمی که میرود
یک روز
یک جایی
به یک هوایی
برمیگردد
همیشه یک چیزی برای جا ماندن هست
حتی یک خاطره...

سلام

این روزها دلم اصرار دارد که فریاد بزند!

اما من...

جلوی دهانش را میگیرم...

وقتی می بینم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد

ممنون از حضورر گرمتون

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ب.ظ

ســــــــــــــلام

کنارجاده ی مجازیِ خیال ایستاده ام
و داد میزنم :
دربست تا آرامش ...
مرا ازاین شهر مه آلود ببرید
به روستای ِفراموشی و کوچه هایِ بی خاطره

دربست لطفا...

سیاوش خشنودی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:12 ب.ظ http://www.seyavash-1.blogfa.com/

درود بانو



سلام بزرگوار

ممنون از حضور پر مهرتون

PS چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:14 ب.ظ http://parvizsadeghi.blogfa.com

بسیااااااار زیباااااااااااااا دست گلتون درد نکنه

و خیلی ممنونم از حضور زیباتون


روزتون قشنگ

ســـــــلام

از حسن نظرتون سپاسگزارم

روز بر شما نیز خوش

مریم چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://www.sooskesiah.blogsky.com

سلام افسانه جان
شعر خیلی قشنگ و جالبی بود
خیلی دوستش داشتم

سلام مریمی خودم

قربون نگاه مهربونت

زهرا-م چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ

چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت


سلام زهرا جان

جمله ی بسیار زیبایی بود
ممنون از حضور مهربونت عزیزم

مبینا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ http://www.andalib1.mihanblog.com/

سلام
مرسی گلم
لطف داری!!!

ســلام

تمنا می کنم نازنینم

niloofar چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:51 ب.ظ http://lahze-kaghazi.blogsky.com

سلام افسانه جون

مهربانی...
در کلام شعرهایم
خیس خیس است...!
خوب میدانم..
روح من
هر صبح زود
لابه لای هر نسیم
اشک میریزد
روی هر پنجره ی خاک گرفته
تا بشوید اندوه دلی...!!

سلام نیلوفری عزیزم

قـرار نـیـسـتــــــ مـن طـوری زنـدگی کـنـم کـه دنـیـا دوسـتــــــ داره ،


خـبــــــ طـبـعـا قـرارهـم نـیـسـتــــــ دنـیـا هـمـونطـوری بـچـرخـه کـه مـن دوسـتــــــ دارم.

"جـروم دیـویـد سـالـیـنجـر"...

مرسی فدات شم

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ


دیوار احساس من را،

همه…

کوتاه می پندارند ،

اما چه می دانند ،

در پس این دیوار کوتاه ،

زمینش عمق فراوان دارد…
ممنون که سر زدی افسانه جون

شیرین چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:37 ب.ظ http://talkhoshirin20.mihanblog.com/

دیوار احساس من را،

همه…

کوتاه می پندارند ،

اما چه می دانند ،

در پس این دیوار کوتاه ،

زمینش عمق فراوان دارد…
ممنون که سر زدی افسانه جون

ســلام شیرین عزیزم

امروز هر چه که بخواهم ... از این عالم خواهم خواست ....

و من باور دارم که به هر چه بخواهم روزی می رسم به آن ..

باید با تمامِ دلم بخواهم هر آنچه می خواهم

تمنا می کنم

حقی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ب.ظ

تو همیشه بی نظیر بودی و کم نظیر نوشتی و من از دوستی مجازی با شما همیشه خرسند بوده ام

سلام استاد حقی

از لطف شما بسیار سپاسگزارم

بزرگوارید

ماهان...اهواز چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:24 ب.ظ http://hobabezakhm

آفتاب پنجره را میشناسد حتی اگر بسته باشد
مهتاب به دیدارم میاید حتی اگر خسته باشد
و دل هوای تو را دارد حتی اگر شکسته باشد............

ســـــلام
ممنون از حضور گرمتون و شعر زیبایتان

من شما را با نام
حباب زخم.... ماهان لینک کردم

رضا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ب.ظ http://arzo.blogsky.com/

دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شده
اینقدر دور از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده


سلام

من ... در این هوایِ بارانی ...

من ... در این روز قشنگ..

با همه ی غمهای کوچک و بزرگی که در دلم دارم ...

لبخند می زنم به رویِ صبح ....

دست در دست غمهایم به استقبالِ شادی می روم ..

و دل به دلِ گنجشک ها می دهم ..

سپاس از مهرتون

ماهان...اهواز چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ http://hobabezakhm.mihanblog.com/

آفتاب پنجره را میشناسد حتی اگر بسته باشد
مهتاب به دیدارم میاید حتی اگر خسته باشد
و دل هوای تو را دارد حتی اگر شکسته باشد............



ســـــلام
ممنون از حضور گرمتون و شعر زیبایتان

من شما را با نام
حباب زخم.... ماهان لینک کردم

علی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ http://saba1359.blogsky.com/

سلام آبجی
بسیار زیبا و سنگین...
شاد باشی و سلامت

سلام

حسن نظرتون را سپاس

شما نیز بهروز باشید

پاوپر چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://paopar.blogfa.com

باز کن دو چشمت را ...

سلام

می بندم هر دوچشمم را اما...

در نگاهِ من امروز ... هر چه هست .. لبخند است .....

لبخندی که به من می گوید..

هنوز هم مهر هست .. دوستی هست ..


ممنون از حضور مهربانتان

محسن چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ

درود بانو

تولد هر انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی؟!

گرما بخشیدی...؟!

یا سوزاندی...؟


سلام

برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی . . .

سپاس از جضور سبزتون

مجید محمد پور پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.safare-kalamat.blogfa.com/

سلام دوست عزیز !


دیگر جایی برایِ فرار نمانده

سرت را دو دستی بچسب

به دیوار بکوب

و به ادامه ی زندگی با نیم تنه ادامه بده

بارها دید‌ه‌ام

سر که نباشد می‌توان آسوده زندگی کرد

به هیچ چیز فکر نکرد

ما به تنهاییِ مدرنی مبتلا هستیم

حتا این شهر

با همه ی شلوغی‌اش

خیلی شب‌ها در کوچه‌ای تاریک

آرام گریه می کند!


سلام دوست گرامی

از حضورتون و شعر زیبایتان بسیار سپاسگزارم

نرگس پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ق.ظ http://invocation.blogfa.com

همیشه داشتن ” بهترین ها ” به آدم غرور خاصی میده

من مغرور ترینم، چون تو بهترینی …


سلام گلم خوبی؟
آپم بیا پیشم


سـلام نرگس من
کُل ِدُنیا را هَم کـِہ داشتِـہ باشــے ...

باز هَم دِلَت میخواهَد...

بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...

بَراے یـِک لَحظِـہ هَم کِـہ شُده ...

هَمِـہے ِدُنیاے ِیــِک نَفَر باشــے

قربونت برم

علی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ق.ظ http://http://golab91.blogfa.com/

هر شب مرا با خود میبری


میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی


هرشب مرا به اوج میبری


میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود


ما یکی شده ایم با هم


همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…


همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،


یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….


دنیای زیبایی که درون آنم


ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!

ســـــــلام

آنکه میرود نمیفهمد …

اما آنکه بدرقه میکند، خوب میداند کاسه آب معجزه نمیکند ..!!

ممنون از حضور گرمتون

http://golab91.blogfa.com/

محمد پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ق.ظ

می خواهم گریه کنم!

وقتی که زبانت می گیرد


و مرا- لحظه ای- "شما" خطاب می کنی


"من"فاصله "شما"را با "تو"


چگونه باید پر کنم؟


ســـــــــلام

سکوت و صبوری م را به حسابِ ضعف و بی کسی ام نگذار
دلم به چیزهایی پای بند است
که تو یادت نمی آید...!
تلنگری بزنی، آوار می شوم....
شکستنی تر از آنم که محتاجِ سنگی باشم..

سپاس

نرگس پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ق.ظ http://invocation.blogfa.com


کوچه را طی کرده دل در اوج غم
شـــب ز انـــدوه دل من تیره شد
لحظه در لحظه به تاریکی رسید
در صدای پای من شب خیره شد
خود ندانم کی سحر از ره رسید
غم ولی بر روح وجانم چیره شد
آسمان !...شب دیدی وروشن شدی
از چه این دل بیشتر غمدیده شد؟!


ســلام نرگس عزیزم

قــــلابَـت را بـــدون طعمـــه بینــــــداز

ایـــن جـــا پـــر از مـــاهی هــائیـسـت

کـــه از زنـــدگی سیــــرنــــد . . .

ممنون از مهرتون نازنینم

raha(شاخه ای از دل تنهایی من) پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ق.ظ http://makos.blogfa.com/

سلام افسانه جان ممنون که وبم امدی ..
و همچنین بابت نظرت..
ایشالله که همیشه سالم باشن
متن جالب بود
بازم بیا پیشم..

سحر پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ق.ظ http://paeizerangparide.blogsky.com

سلام افسانه جونم
این روزها نه باید دید نه باید شنید نه باید گفت...نمی دونم برای چی داریم زندگی میکنیم.خدایا خودت تمومش کن این روزهای تلخ و دردناک و خفقان آور را.

سلام سحر عزیزم

.
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

ممنون از حضور مهربونت

رضا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ق.ظ http://www.roshan70.blogfa.com

تلخ میگذرد…
این روزها
که قرار است
از تو …که آرام جان لحظه هایم بودی!
برای دلم
یک انسان معمولی بسازم.......

ســــلام

انسان سه راه دارد:

راه اول از اندیشه می‌گذرد، این والاترین راه است.

راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است.

و راه سوم از تجربه می‌گذرد این تلخ‌ترین راه است

سپاس از حضور سبزتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد